شب که در بستم و مست از می نابش کردم                         ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

فرخی یزدی

مــــــحبت ره به دل دادن صفای سینه میخواهــــد

بــه یــــــاد  دیگران  بودن  دل بی کینه میخواهـــد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

مولانا

دیشب دوباره
گویا خودم را خواب دیدم:
در آسمان پر می‌کشیدم
و لا‌به‌لای ابرها پرواز می‌کردم
و صبح چون از جا پریدم
در رختخوابم
یک مشت پر دیدم
یک مشت پر، گرم و پراکنده
پایین بالش
در رختخواب من نفس می‌زد

 " قیصر امین پور "

در این بازار اگر سودیست با درویش خرسندیست         خدایا منعـــــمم گردان به درویشی و خرسندی

حافظ

بسي رنج برديم در اين سال سي        كه تنها رنج برده باشيم مرسي

یارب مباد که گدا معتبر شود...................................گر معتبر شود زخدا بیخبر شود

دهل اوردند از راه دور ، چشماشو کردند کور کور

الماس و زر اوردند، مرغ تاج به سر اوردند

شمش طلا اوردند ،زینب خاتون و بردند ..

                                                             مسعود فرد منش

در این سرای بی کسی ،کسی به در نمیزند...................دردشت پرملال من پرنده سرنمیزند

دیگر رسیـده کارد  ، بر این استـخوان من

نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی