موضوع پست: داستان شیطان و فرعون و خوشه انگور
ارسال شده در: سه شنبه 5 خرداد 1394, 11:31 pm
کاربر کارآمد
تاريخ عضويت:يکشنبه 14 دی 1393, 1:39 pm
پست ها : 735 پست
محل سکونت: مـیـــــــــــلاجـــــــــــرد
تشکر کرده اید: 2543 مرتبه
تشکر شده: 3877 مرتبه در 725 پست ها
محل تولد: میلاجـــــــــــــــــــرد
فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد…..! روزی مردی نزد فرعون آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن….. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد…. فرعون پرسید: کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد و گفت: خاک بر سر! خدایی که نمیداند پشت در کیست.چگونه خداییست… سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم ، آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟… پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟ شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید…!!!!
_________________ همـه چیزهــای از دسـت رفتــــــه یک روز برمی گـــردنـد ، اما درسـت وقتــی که یــاد می گیــریم بـــدون آنهـا زندگــــی کنیـم !
شما نمي توانيد مبحث جديدي در اين انجمن ايجاد کنيد شما نمي توانيد به مباحث در اين انجمن پاسخ دهيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن ويرايش کنيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن حذف کنيد