در دل هوسی هست دریغا نفسی نیست

ما را نفسی نیست که در دل هوسی نیست

حسین شاه زیدی

تویی ارامش من.منت و خواهش من. تو اگر سایه دریغم نکنی. مهرت از سینه من کم نکنی

عمر اگر رفت نگویم افسوس. تن اگر مرد نگویم هیهات!

تو در کنار فراتی ندانی این معنی

به راه بادیه دانند قدر آب زلال

          لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور                 ورنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

 اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

همرهی شرط است اندر کارها

تا رسد آسان به منزل بارها

یاسمی

اوضاع جهان که بس مشوش بینی

چون طره ی دلبران مهوش بینی

گر دیده ی معرفت بدان بگشایی

 آئینه ی حسن آن پریوش بینی

یه توپ دارم قلقلیه ****** سرخ و سفید آبیه

::

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند      امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

استاد شهریار

        یاری ز طبع خواستم اشکم چکید و گفت         

یــاری ز مــن بــجــوی کــه بــا ایـن روانـیـم

استاد شهریار