ما رفتیم باغهای وفس

خوش به حالتون انشاالله که خوش گذشته باشه.من که خونه بودماصلان خوش نگذشت

آقای اکبرآبادی خوشم میاد که خوش گذرانید شما....

در این موضوع اول یه پیام مینویسم بعد میگم چه کارایی کردیم ما:

ما بلند ترین تاریکی (شب یلدا) را به هم تبریک میگوییم. ولی از کنار بلندترین روشنایی (اول تیر) به راحتی میگذریم. روشنایی روزهای عمرتان بلنـــــد همچون اول تیر....

حقیقتش بنده خانواده رو بردم یاسبلاغ و کلی اونجا خوش گذشت. اگه من یه بار دیگه برم اونجا دیگه سدی باقی نمیمونه کلی سنگ پرتاب کردم داخل سد... خوشم میاد که حال یه آقایی رو گرفتم میخواست ماهی بگیره ما هم هی سنگهای درشت مینداخیتم وسط آب یه دفعه ای کلی صدا میداد و ماهی ها فرار را برقرار میکردن... و بعدش رفتیم امامزاده دیزآباد مدتی هم اونجا بودیم و جاتون خالی بونیه هامون رو هم اونجا خوردیم و بعدش رفتیم خنداب هم کمی سیرو صفا و بعد از خنداب رفتیم خونه ی برادرمون که خندابه جاتون خالی شب هم مهمون شدیم و موندگار... و صبح هم دیر از خواب بیدار شدم چون کلی رانندگی کرده بودم و بعدش نزدیکای ظهر که بود قصد برگشت داشتیم و اماده ی حرکت و حرکت کردیم دیگه اومدین رسیدیم میلاجرد و مستقیما رفتیم امامزاده ی یحیی (ع) اونجا هم زیارت کردیم و به اهل قبور و خواهر خدابیامرزم فاتحه دادیم و اومدیم خونه دیدیم که ساعت شده 2 بعدازظهر

و این چنین شد که یک روز گذشت...

ولی در یک جمله میشه گفت ...زنده باد آدم خوشگذران

منم که طبق معمول سر کار بودم و جایی هم نرفتم

واقعا دلم میسوزه به شهر نشینها که فقط باید کار کنند ...

سر کار...

متاسفانه منم سرکار بودم

سركار بودم ...

ولي به جاي روزش شب دور هم جمع شديم و گل گفتيم و گل شنيديم ...

	akbarabadi نوشته است: واقعا دلم میسوزه به شهر نشینها که فقط باید کار کنند ...

آقای اکبرآبادی خب میلاجردیها هم شهرنشینن دیگه

منم سرکار بودم