دوستی های خیابانی در راهروی دبیرستان دخترانه ! / تصاویر

مدیر یک دبیرستان در اصفهان با همکاری نیروی انتظامی، تصاویری را در راهروها و راه‌پله‌های مدرسه نصب کرده است.
در این تصاویر به شکل داستان‌وار، در خصوص آسیب‌های اجتماعی که دانش‌آموزان را تهدید می‌کند، هشدار داده می‌شود.

یکی از دانش‌آموزان این مدرسه می‌گوید: روزهای اولی که این پوسترها نصب شد، من و همکلاسی‌هایم، می‌خندیدیم و به شوخی از کنارشان می‌گذاشتیم.
وی ادامه داد: اما بعد از مدتی، روی داستان این تصاویر دقیق‌تر شدیم و با خود می‌اندیشیدیم که باید مراقب باشیم.
دانش‌آموز دیگری نیز معتقد است که تأثیر نصب این پوسترها، بسیار بیشتر از سخنرانی‌های طولانی و نصیحت‌گونه است.

وقتی پیکرش را از زیر خروارها خاک بیرون آوردند هنوز روسریش بر سرش بود.

شهیده لیلا غریبی در سال 1355 در شهر تهران پا به عرصه هستی گذارد. از همان سالهای آغازین زندگی علاقه زیادی نسبت به پدرش غلامعلی داشت و سعی می کرد رضایت او را در تمام امور به دست آورد او که به تازگی به سن تکلیف رسیده بود و حجاب موازین شرعی را کاملاً رعایت می کرد. لیلا در روز دوازدهم فروردین ماه سال 1364 بواسطه بغض و نفرت بعثیان به شهادت رسید او به همراه پدر و برادرش مهدی و خواهرش طیبه به آسمان پر گشود وقتی پیکرش را از زیر خروارها خاک بیرون آوردند هنوز روسری اش بر سرش بود.

منبع وبلاگ شرح فراق شهیده لیلا غریبی

هدیه سایت دوئل فا

مناسب دیدم با توجه به نزدیکی ۲۱ تیرماه که روز حجاب و عفاف هست

پوستر رو تقدیم کنم به تمام بانوان محجبه ی مظلوم و مجاهد این دیار

از مادر و خواهرم گرفته تا تمام بانوانی که با حجاب شان، تا بهشت خدا بال خواهند زد به خصوص کاربران خانم و محجبه تالار

بانوی واقعی شما هستید. شمایی که وقتی از خیابان می گذرید نگاه کسی را به دنبال نمی کشانید

کسی تاج بلورین تان را نمی بیند و کسی الماس وجودتان را چشم زخم نمی زند. تقدیم به همه ی شما فاطمی سیرتان این دیار

گفت به سلامتیه اون راننده تاکسی که توی این گرما کولر ماشین ش رو برای چادری ها روشن می کنه. گفتم نه! به سلامتیه اون بانوی چادری که اگر کولر هم براش روشن نکنن بازم به چادرش افتخار می کنه.

به این علت ده روز مونده به روز حجاب این پوسترو قرار دادم تا از دوستان عزیز که دستی بر قلم یا طراحی دارن خواهش کنم تا به مناسبت روز حجاب طرح ها و نوشته های خودشونو تو این پست قرار بدن

كنارخیابان شریعتی چند موتور سوار دارند دختری را به زور سوار می كنند كه روحانی جوانی برای كمك به دخترك، به سمت آنان می رود

شیشه نوشابه ای را خرد می كنند و چشم راست فرزاد را می درند...پزشك می گوید چشم او تخلیه می شود

روحانی جوان قبل از بیهوشی می گوید" الحمدلله به قیمت یك چشم موفق شدیم ناموس مردم را نجات دهیم "

چشم تو ، فدای همه چشم چرانهای شهر ...

فدای همه جوانهایی كه كنار كهف الشهدا با دوست دخترشان برف بازی می كنند !

فدای چشم هیز كارمندانی كه دنبال صید ارباب رجوع بی سرپرست و جوانند...

	farzam نوشته است: كنارخیابان شریعتی چند موتور سوار دارند دختری را به زور سوار می كنند كه روحانی جوانی برای كمك به دخترك، به سمت آنان می رود شیشه نوشابه ای را خرد می كنند و چشم راست فرزاد را می درند...پزشك می گوید چشم او تخلیه می شود روحانی جوان قبل از بیهوشی می گوید" الحمدلله به قیمت یك چشم موفق شدیم ناموس مردم را نجات دهیم " چشم تو ، فدای همه چشم چرانهای شهر ... فدای همه جوانهایی كه كنار كهف الشهدا با دوست دخترشان برف بازی می كنند ! فدای چشم هیز كارمندانی كه دنبال صید ارباب رجوع بی سرپرست و جوانند...

قابل توجه اون دسته از عزیزانی که تو پست "دختر باید....؟؟؟" دنبال مرد با غیرت میگشتن

این اتفاق مال نیمه شعبان پارساله...وقتی که حاج آقا از مراسم نیمه شعبان برمیگشتن ساعت 12:30 این حادثه براشون پیش میاد