ارسال مبحث جديد پاسخ به مبحث  [ 62 پست ]  برو به صفحه قبلي  1 ... 3, 4, 5, 6, 7
نويسنده پيغام
 موضوع پست: Re: خنده بازار دااااااااااغ آخر هفته...
پستارسال شده در: چهارشنبه 7 خرداد 1393, 12:07 pm 
عضو سایت
عضو سایت
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:سه شنبه 15 بهمن 1392, 8:18 am
پست ها :
130 پست
محل سکونت:
میلاجرد کهن
تشکر کرده اید:
156 مرتبه
تشکر شده:
702 مرتبه در 138 پست ها

محل تولد: میلاجرد
دو دیوانه.....





 


فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه  روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.


هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.


وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.


هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر  خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه  بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این  نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.


و اما خبر بد...


این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش  دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حوله  حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.


هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...


.....................


حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟


_________________
خدایا! هیچ کس نیست که به تو محتاج نباشد. به ما، اما بال اشتیاق عنایت کن نه پای احتیاج.


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
کاربران زیر از شما کاربر محترم soleimany به خاطر این پست تشکر کرده اند
mojtaba20 (چهارشنبه 7 خرداد 1393, 2:35 pm), maleki (چهارشنبه 7 خرداد 1393, 7:19 pm), atabaki (پنج شنبه 19 تیر 1393, 6:56 am), h.karami (جمعه 7 فروردین 1394, 11:05 pm)
 موضوع پست: Re: خنده بازار دااااااااااغ آخر هفته...
پستارسال شده در: چهارشنبه 7 خرداد 1393, 12:41 pm 
عضو سایت
عضو سایت
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:سه شنبه 15 بهمن 1392, 8:18 am
پست ها :
130 پست
محل سکونت:
میلاجرد کهن
تشکر کرده اید:
156 مرتبه
تشکر شده:
702 مرتبه در 138 پست ها

محل تولد: میلاجرد

توهم یک مرد.



مَردی , شب موقع برگشتن از ده پدری تو  شمال اطرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می  گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!


 


این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو  ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.


 


وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.


 


با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی  صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و  صندلی جلو نیست!!!


 


خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.


تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.


 


تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.


 


از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در روباز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.


 


دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو  نفرخیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما  داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.


 


 


_________________
خدایا! هیچ کس نیست که به تو محتاج نباشد. به ما، اما بال اشتیاق عنایت کن نه پای احتیاج.


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
کاربران زیر از شما کاربر محترم soleimany به خاطر این پست تشکر کرده اند
mojtaba20 (چهارشنبه 7 خرداد 1393, 2:35 pm), maleki (چهارشنبه 7 خرداد 1393, 7:19 pm), atabaki (پنج شنبه 19 تیر 1393, 6:56 am), h.karami (جمعه 7 فروردین 1394, 11:03 pm)
نمايش پست ها از پيشين:  مرتب سازي بر اساس  
ارسال مبحث جديد پاسخ به مبحث  [ 62 پست ]  برو به صفحه قبلي  1 ... 3, 4, 5, 6, 7


مباحث مرتبط
 مباحث   نويسنده   پاسخ ها   بازديدها   آخرين پست 
موضوع ناخوانده دیگری در این انجمن موجود نیست. خنده بازاری ها

[ برو به صفحهبرو به صفحه: 1, 2 ]

hadi asheri

17

4005

جمعه 11 مرداد 1392, 2:41 pm

hamishe bahar نمایش آخرین ارسال

موضوع ناخوانده دیگری در این انجمن موجود نیست. داستان غم انگیز و خنده دار!!!

mojtaba20

2

1139

پنج شنبه 7 آذر 1392, 5:29 pm

مرتضی غریبی نمایش آخرین ارسال

موضوع ناخوانده دیگری در این انجمن موجود نیست. آیا می دانید های خنده دار و جالب !

ariaazizi

1

1069

چهارشنبه 22 خرداد 1392, 8:43 pm

sara17 نمایش آخرین ارسال

موضوع ناخوانده دیگری در این انجمن موجود نیست. کل کل دانشجو با استاد(باور کن از خنده روده بر میشی)

farhad2

1

1781

شنبه 27 مهر 1392, 4:59 pm

maleki نمایش آخرین ارسال

 


چه کسي حاضر است ؟

كاربران آنلاين: bing [bot]


شما نمي توانيد مبحث جديدي در اين انجمن ايجاد کنيد
شما نمي توانيد به مباحث در اين انجمن پاسخ دهيد
شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن ويرايش کنيد
شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن حذف کنيد

جستجو براي:
انتقال به:  
cron
News News Site map Site map SitemapIndex SitemapIndex RSS Feed RSS Feed Channel list Channel list
MilajerdSoftwareGroup Powered by: M.S.G | base on: phpbb 3.0.12 | Persian translator: Maghsad
phpBB SEO