داد درویشی از سر تمهید سرقلیان خویش به مرید
گفت کز دوزخ ای نکو کردار قدری آتش به روی آن بگذار
بگرفت و ببرد و باز آورد عقد گوهر ز درج راز آورد
گفت در دوزخ هر چه گردیدم درکات جحیم را دیدم
آتش و هیزم و ذغال نبود اخگری بهر اشتعال نبود
هیچ کس آتشی نمی افروخت زآتش خویش هر کسی می سوخت
مرحوم صغیر اصفهانی
فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِین بقره ۲۴
از آتشی بترسید که هیزم آن بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها است و برای کافران آماده شده است
_________________
ديروز دنبال گمنامي بوديم و امروز مواظبيم ناممان گم نشود...
آنجا(جبهه)بوي ايمان ميداد و اين جا ايمانمان بو مي دهد..
الهي : نصيرمان باش، تا بصير گرديم .
بصيرمان كن تا از مسير برنگرديم و آزادمان كن تا اسير نگرديم.
سردارشهيد شوشتري