مشاهده پست هاي بدون جواب | نمايش مبحث هاي فعال
|
صفحه 1 از 1
|
[ 10 پست ] |
|
نويسنده |
پيغام |
mojtaba20
|
موضوع پست: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 5:50 am |
|
تاريخ عضويت:دوشنبه 30 خرداد 1390, 5:50 pm پست ها : 351 پست محل سکونت: میلاجرد _ خیابان شهید رجایی
تشکر کرده اید: 2722 مرتبه
تشکر شده: 1650 مرتبه در 307 پست ها
محل تولد: میلاجرد- خیابان شهید رجایی
|
يکی بود يکی نبود زير اين گنبد گردون و کبود يه قصه مثل تموم قصه های
نا تموم دنيا بود
قصه ای که اولش شروع ميشد با يک نگاه
يه طرف نگاه پاک و ديگری پر از گناه
يه دلی بود که کسی اونو نبرد
به کسی دل نمی بست و از کسی گول نمی خورد
اما روزی از روزای روزگار
يه روز از روزای آفتابی آفريدگار
آدم قصه ی ما نگاهی افتاد تو نگاش
يه نفر نشسته بود عاشق و واله سر راش
يه نفر که گفت بهش دوسش داره خيلی زياد
يه نفر که گفت به جز اون ديگه هيچی نمی خواد
يه نفر که توی چشماش پر از اشک بی کسی بود
يه نفر که توی حرفاش غم بی هم نفسی بود
آدم قصه ی ما،حرفهای اونو شنيد
تو يه چشم به هم زدن خودشو آواره ديد
ديد که بی اون نفسی توی تنش نيست
ديد اميدی واسه زنده موندنش نيست
يه روزی قفل زبونشو شکستو يه گناه کرد
گفت که من "دوست دارم"
اما خيلـــــــــــــــی اشتباه کرد
آخه يار بی وفاش
که نبود عشق تو صداش
گفت مگه جدی گرفتی حرفامو؟
تو به دل گرفتی اون دروغامو؟
ديگه اين کارو نکن،ديگه هيچ دروغی رو باور نکن!
عاشق قصه ی ما توی اين لحظه شکست
صدای شکستنش تو دل ابرا نشست
باورش نمی شد اين جدايی و دربدری
باورش نمی شد اين شکست و بی ياوری رو
زير رگبار جدايی شد يه پروانه ی خسته شد يه پروانه تنها که پرش به گل نشسته.
_________________ آینده اتفاق نمی افتد ، بلکه ساخته می شود .
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم mojtaba20 به خاطر این پست تشکر کرده اند hadi asheri (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 6:22 am), atabaki (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 6:49 am), paeez (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 9:09 am), akbarabadi (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 4:26 pm), iliya (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 4:57 pm), gharibi (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 6:06 pm), tina22 (سه شنبه 24 اردیبهشت 1392, 7:51 pm), ariaazizi (چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392, 8:05 am), azizi-s (پنج شنبه 26 اردیبهشت 1392, 12:04 pm), hadi azizi (دوشنبه 30 اردیبهشت 1392, 6:51 am), sahar baran (يکشنبه 5 خرداد 1392, 8:50 pm) |
mojtaba20
|
موضوع پست: Re: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 3:50 pm |
|
تاريخ عضويت:دوشنبه 30 خرداد 1390, 5:50 pm پست ها : 351 پست محل سکونت: میلاجرد _ خیابان شهید رجایی
تشکر کرده اید: 2722 مرتبه
تشکر شده: 1650 مرتبه در 307 پست ها
محل تولد: میلاجرد- خیابان شهید رجایی
|
یک مرد بود که تنها بود. یک زن بود که او هم تنها بود . زن به آب رودخانه نگاه می کرد و غمگین بود . مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بود. خدا عم آنها را می دید و غمگین بود . خدا گفت : شما را دوست دارم پس همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید .
مرد سرش را پایین آورد؛ مرد به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه می کرد، مرد را دید . خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند . خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید . مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا زیر باران خیس نشود . زن خندید . خدا به مرد گفت : به دستهای تو قدرت می دهم تا خانه ای بسازی و هر دو در آن آسوده زندگی کنید . مرد زیر باران خیس شده بود . زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت . مرد خندید . خدا به زن گفت : به دستهای تو همه ی زیبایی ها را می بخشم تا خانه ای را که او می سازد، زیبا کنی . مرد خانه ای ساخت و زن خانه را گرم و زیبا کرد . آنها خوشحال بودند . خدا خوشحال بود . یک روز زن ، پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا می داد . دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد تا پرنده میان دستهایش بنشیند . اما پرنده نیامد . پرواز کرد و رفت و دستهای زن رو به آسمان ماند . مرد او را دید . کنارش نشست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد . خدا دستهای آنها را دید که از مهربانی لبریز بودند . فرشته ها در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند . خدا خندید و زمین سبز شد . خدا گفت : از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد . فرشته ها شاخه ای گل به دست مرد دادند . مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاک کاشت . خاک خوش بو شد. پس از آن کودکی متولد شد که گریه می کرد . زن اشک های کودک را می دید و غمگین بود . فرشتها به او آموختند که چگونه طفل را دی آغوش بگیرد و از شیره جانش به بنوشاند . مرد زن را دید که می خندد . کودکش را دید که شیر می نوشد . بر زمین نشست و پیشانی بر خاک گذاشت . خدا شوق مرد را دید و خندید . وقتی خدا خندید، پرنده بازگشت و بر شانه ی مرد نشست . خدا گفت : با کودک خود مهربان باشید ، تا مهربانی را بیاموزد . راست بگویید ، تا راستگو باشد . گل و آسمان و رود را به او نشان دهید ، تا همیشه به یاد من باشد . روزهای آفتابی و بارانی از پی هم گذشت . زمین پر شد از گل های رنگارنگ و لابلای گل ها پر شد از بچه هایی که شاد دنبال هم می دویدند و بازی می کردند . خدا همه چیز و همه جا را می دید . خدا دید که زیر باران مردی دستهایش را بالای سر زنی گرفته است ، که خیس نشود . زنی را دید که در گوشه ای از خاک با هزاران امید شاخه ی گلی را می کارد . خدا دستهای بسیاری را دید که به سوی آسمان بلند شده اند و نگاه هایی که در آب رودخانه به دنبال مهربانی می گردند و پرنده هایی که ... خدا خوشحال بود چون دیگر غیر از او هیچ کس تنها نبود.
_________________ آینده اتفاق نمی افتد ، بلکه ساخته می شود .
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم mojtaba20 به خاطر این پست تشکر کرده اند hadi asheri (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 4:11 pm), akbarabadi (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 4:26 pm), iliya (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 4:58 pm), gharibi (يکشنبه 22 اردیبهشت 1392, 6:06 pm), atabaki (دوشنبه 23 اردیبهشت 1392, 5:15 am), tina22 (سه شنبه 24 اردیبهشت 1392, 8:06 pm), ariaazizi (چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392, 8:05 am), azizi-s (پنج شنبه 26 اردیبهشت 1392, 12:05 pm), paeez (دوشنبه 30 اردیبهشت 1392, 6:39 am), sahar baran (يکشنبه 5 خرداد 1392, 8:52 pm), hadi azizi (دوشنبه 6 خرداد 1392, 5:38 am) |
mojtaba20
|
موضوع پست: Re: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: سه شنبه 24 اردیبهشت 1392, 7:43 pm |
|
تاريخ عضويت:دوشنبه 30 خرداد 1390, 5:50 pm پست ها : 351 پست محل سکونت: میلاجرد _ خیابان شهید رجایی
تشکر کرده اید: 2722 مرتبه
تشکر شده: 1650 مرتبه در 307 پست ها
محل تولد: میلاجرد- خیابان شهید رجایی
|
یکی بود و یکی نبود... همیشه قصه با بود یکی و نبود دیگری آغاز میشه....
یکی بود و یکی نبود....!یکی رفته بود و یکی مونده بود....!
یکی مونده بود و غصه خورده بود....یکی مونده بود و گریه کرده بود....
تا یادم می آید قصه ی رفتن بود و موندن....!
قصه ی دل های شکسته بود....!قصه ی دل هایی که عادت داشتن به شکوندن....!
_________________ آینده اتفاق نمی افتد ، بلکه ساخته می شود .
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم mojtaba20 به خاطر این پست تشکر کرده اند tina22 (سه شنبه 24 اردیبهشت 1392, 8:06 pm), akbarabadi (سه شنبه 24 اردیبهشت 1392, 8:41 pm), atabaki (چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392, 4:27 am), ariaazizi (چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392, 8:05 am), azizi-s (پنج شنبه 26 اردیبهشت 1392, 12:06 pm), paeez (دوشنبه 30 اردیبهشت 1392, 6:39 am), sahar baran (يکشنبه 5 خرداد 1392, 8:53 pm), hadi azizi (دوشنبه 6 خرداد 1392, 5:38 am), hadi asheri (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 5:37 pm) |
mojtaba20
|
موضوع پست: Re: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: دوشنبه 30 اردیبهشت 1392, 5:35 am |
|
تاريخ عضويت:دوشنبه 30 خرداد 1390, 5:50 pm پست ها : 351 پست محل سکونت: میلاجرد _ خیابان شهید رجایی
تشکر کرده اید: 2722 مرتبه
تشکر شده: 1650 مرتبه در 307 پست ها
محل تولد: میلاجرد- خیابان شهید رجایی
|
کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود
کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود اون که تو قصه مونده بود از اون یکی جدا نبود کاش توی قصه های شب برق ستاره کم نبود تو قصه جن و پری دلهره دم به دم نبود سیاوش شاهنامه رو کاش کسی گردن نمی زد کاش کسی توی قصه ها از عاشقی تن نمی زد کاش داشاکل با زخم تیغ تو بسترش جون نمی داد قصه نویس قصه مون رو با گریه پایون نمی داد تقویم باغچه ما برگ بهار نداره جاده قصه هامون اسب سوار نداره شهر بزرگ قصه پنجره هاشو بسته حتی تو دفتر مشق بابا انار نداره...
_________________ آینده اتفاق نمی افتد ، بلکه ساخته می شود .
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم mojtaba20 به خاطر این پست تشکر کرده اند paeez (دوشنبه 30 اردیبهشت 1392, 6:39 am), atabaki (دوشنبه 30 اردیبهشت 1392, 7:30 am), ariaazizi (دوشنبه 30 اردیبهشت 1392, 9:07 am), javad azizi (دوشنبه 30 اردیبهشت 1392, 5:59 pm), sahar baran (يکشنبه 5 خرداد 1392, 8:53 pm), akbarabadi (يکشنبه 5 خرداد 1392, 9:44 pm), hadi azizi (دوشنبه 6 خرداد 1392, 5:39 am), hadi asheri (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 5:37 pm) |
sahar baran
|
موضوع پست: Re: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: يکشنبه 5 خرداد 1392, 8:57 pm |
|
تاريخ عضويت:يکشنبه 30 مهر 1391, 8:11 pm پست ها : 1092 پست
تشکر کرده اید: 1766 مرتبه
تشکر شده: 3272 مرتبه در 648 پست ها
محل تولد: اسمان
|
یکی عاشق بود... یکی عاشق نبود...؛هیچکس مثل خدا عاشق معشوقش(ما انسان ها) نبود یه روز عاشقش بودم ،یعنی با تموم وجودم می خواستمش اما... نمیدونم چرا خدا وسط عاشقی من بلند گفت:-کات- اما دیگه نگفت:صدا-نور- حرکت نمی دونم چرا؟شاید من عاشقی و خوب بازی نکردم -اما بذارین یه چیزی ؛ به حقانیتش قسم ،هم باهاش خندیدم ،گریه کردم،حتی براش درد کشیدم.اما نمیدونم؟. اون اصلا نقشش رو خوب بلد نبود بازی کنه.زیرِ صداش یه جوری تملق بود-من عاشق بودم،اما اون معشوق نبود!!! اینه که موضوع نوشته ام رو گذاشتم" یکی بود... یکی نبود... غیر از خدای مهربون هیچکس دیگه عاشق نبود" می دونید فیلم منم یه روزی به اکران در میاد.می دونید کی؟قــــــیــــــامـــــــت یه روزی با صدای بلند می گن:فیلم یکی بود... یکی نبود... تا چند دقیقه دیگه روی پرده آسمون به نمایش در میاد کارگردان:خدا بازیگران: خودم و اون وخدا و با هنرمندی : شــــیـــــطـــــان امیدوارم اون روز از فیلم من بدتون نیاد!!! تمام..
_________________ بهترينم
ای دوست
"يادگار ديروز"
دل من سير برايت تنگ است...
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم sahar baran به خاطر این پست تشکر کرده اند akbarabadi (يکشنبه 5 خرداد 1392, 9:44 pm), mojtaba20 (دوشنبه 6 خرداد 1392, 4:49 am), hadi azizi (دوشنبه 6 خرداد 1392, 5:40 am), farzam (دوشنبه 6 خرداد 1392, 6:53 am), ariaazizi (سه شنبه 7 خرداد 1392, 7:01 pm), hadi asheri (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 5:37 pm), paeez (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 5:49 pm) |
sahar baran
|
موضوع پست: Re: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: يکشنبه 5 خرداد 1392, 9:10 pm |
|
تاريخ عضويت:يکشنبه 30 مهر 1391, 8:11 pm پست ها : 1092 پست
تشکر کرده اید: 1766 مرتبه
تشکر شده: 3272 مرتبه در 648 پست ها
محل تولد: اسمان
|
یکی بود یکی نبود ............ یکی بود یکی نبود جز خدا هیچ چی نبود زیر ِ این تاق ِ کبود نه ستاره نه سرود عمو صحرا، تُپُلی با دو تا لُپ گلی پا و دستش کوچولو ریش و روحش دوقلو چُپُقش خالی و سرد دلکش دریای درد در ِ باغو بسّه بود دَم ِ باغ نشسّه بود "عمو صحرا پسرات کو؟ " " لب ِ دریان پسرام دخترای ننه دریارو خاطرخوان پسرام طفلیا تنگ غلاغ پر، پاکشون خسته و مرده میان از سر ِ مزرعه شون تن ِ شون خسّه ی کار دلشون مُرده ی زار دسّاشون پینه تَرَک لباساشون نَمَدَک پاهاشون لُخت و پَتی کج کلاشون نمدی میشینن با دل ِ تنگ لب ِ دریا سر ِ سنگ طفلیا شب تا سحر گریه کنون خوابو از چشم ِ به در دوخته شون پس می رونن توی دریای نمور می ریزن اشکای شور می خونن آخ که چه دل دوز و چه دل سوز می خونن! : " ـ دخترای ننه دریا! کومه مون سرد و سیاس چش ِ امیدمون اول به خدا، بعد به شماس کوره ها سرد شدن سبزه ها زرد شدن خنده ها درد شدن از سر تپه، شبا شیهه ی اسبای گاری نمیاد از دل بیشه، غروب چهچهه سار و قناری نمیاد دیگه از شهر سرود تک سواری نمیاد دیگه مهتاب نمیاد برکت از کومه رفت رستم از شانومه رفت تو هوا وقتی که برق می جّه و بارون می کنه کمون ِ رنگ به رنگش دیگه بیرون نمیاد رو زمین وقتی که دیب دنیا رو پُرخون می کنه سوار ِ رخش ِ قشنگش دیگه میدون نمیاد شبا شب نیس دیگه، یخدون غمه عنکبوتای سیا شب تو هوا تار می تنه دیگه شب مرواری دوزون نمی شه آسمون مثل ِ قدیم شب ها چراغون نمی شه غصه ی کوچیک سردی مث ِ اشک جای هر ستاره سوسو می زنه سر ِ هر شاخه ی خشک از سحر تا دل شب جغده که هوهو می زنه دلا از غصه سیاس آخه پس خونه ی خورشید کجاس؟ قفله؟ وازش می کنیم! قهره؟ نازش می کنیم! می کشیم منت ِ شو می خریم همت ِ شو! مگه زوره؟ به خدا هیچ کی به تاریکی ِ شب تن نمی ده موش کورم که می گن دشمن ِ نوره، به تیغ ِ تاریکی گردن نمی ده! دخترای ننه دریا! رو زمین عشق نموند خیلی وخ پیش بار و بندیلشو بست خونه تکوند دیگه دل مثل ِ قدیم عاشق و شیدا نمی شه تو کتابم دیگه اون جور چیزا پیدا نمی شه دنیا زندون شده: نه عشق، نه امید، نه شور برهوتی شده دنیا که تا چِش کار می کنه مرده س و گور نه امیدی ـ چه امیدی؟ به خدا حیف ِ امید! نه چراغی ـ چه چراغی؟ چیز ِ خوبی می شه دید؟ نه سلامی ـ چه سلامی؟ همه خون تشنه ی هم! نه نشاطی ـ چه نشاطی؟ مگه راهش می ده غم؟ *** دیگه ده مثل ِ قدیم نیس که از آب دُر می گرفت باغاش انگار باهارا از شکوفه گُر می گرفت آب به چشمه! حالا رعیت سر ِ آب خون می کنه واسه چار چیکه ی آب، چِل تا رو بی جون می کنه نعشا می گندن و می پوسن و شالی می سوزه پای دار، قاتل ِ بی چاره همون جور تو هوا چِش می دوزه - " چی می جوره تو هوا؟ رفته تو فکر خدا؟ ... " -" نه برادر! تو نخ ِ ابر ِ که بارون بزنه شالی از خشکی درآد، پوک ِ نشا دون بزنه اگه بارون بزنه! آخ! اگه بارون بزنه! دخترای ننه دریا! دلمون سرد و سیاس چِش ِ امیدمون اول به خدا بعد به شماس اَزَتون پوست پیازی نمی خوایم خودتون بس ِ مونین، بُقچه جاهازی نمی خوایم. چادر ِ یزدی و پاچین نداریم زیر ِ پامون حصیره، قالیچه و قارچین نداریم بذارین برکت جادوی شما دِه ِ ویرونه رو آباد کنه شبنم موی ِ شما جیگر تشنه مونو شاد کنه شادی از بوی شما مَس شه همین جا بمونه غم، بره گریه کنون، خونه ی غم جا بمونه..." پسرای عمو صحرا، لب ِ دریای کبود زیر ِ ابر و مه و دود شبو از زار سیا پُر می کنن توی دریای نمور می ریزن اشکای شور کاسه ی دریا رو پُر دُر می کنن دخترای ننه دریا، ته آب می شینن مست و خراب نیمه عریون تنشون خزه ها پیرهنشون تنشون هُرم ِ سراب خنده شون غُل غُل آب لبشون تُنگ ِ نمک وصلشون خنده ی شک دلشون دریای خون پای دیفار خزه می خونن ضجه کنون: -" پسرای عمو صحرا لبتون کاسه نبات صدتا هجرون واسه یه وصل ِ شما خمس و زکات! دریا از اشک شما شور شد و رفت بختمون از دم ِ در دور شد و رفت راز ِ عشقو سر ِ صحرا نریزین اشکتون شوره، تو دریا نریزین! اگه آب شور بشه، دریا به زمین دَس نمی ده ننه دریام دیگه ما رو به شما پس نمی ده دیگه اون وخ تا قیامت دل ِ ما گنج ِ غمه اگه تا عمر داریم گریه کنیم، بازم کمه پرده زنبوری ِ دریا می شه بُرج ِ غممون عشقتون دِق می شه، تا حشر می شه همدممون ! " مگه دیفار ِ خزه موش نداره؟ مگه موش گوش نداره؟ موش ِ دیفار، ننه دریا رو خبردار می کنه ننه دریا کج و کوج بددل و لوس و لجوج جادو در کار می کنه تا صداشون نرسه لب ِ دریای خزه از لجش، غیه کشون ابرا رو بیدار می کنه اسبای ابر ِ سیا تو هوا شیهه کشون بشکه ی خالی ِ رعد روی ِ بوم ِ آسمون آسمون، غرومب غرومب! طبل آتیش، دودودوب! نعره ی موج ِ بلا می ره تا عرش خدا صخره ها از خوشی فریاد می زنن دخترا از دل ِ آب داد می زنن: " - پسرای عمو صحرا! دل ِ ما پیش ِ شماس نکنه فکر کنین حُقه زیر ِ سرِ ماس ننه دریای حسود کرده این آتش و دود! " پسرا، حیف! که جز نعره و دل ریسه ی باد هیچ صدای دیگه ای به گوشاشون نمیاد! غمشون سنگ ِ صبور کج کلاشون نمدک نگاشون خسته و دور دلشون غصه تَرَک تو سیاهی، سوت و کور گوش می دن به موج ِ سرد می ریزن اشکای شور جُم جُمَک برق ِ بلا طبل ِ آتیش تو هوا! خیزخیزک موج ِ عبوس تا دَم ِ عرش ِ خدا! نه ستاره نه سرود لب ِ دریای حسود زیر ِ این تاق ِ کبود جز خدا هیچ چی نبود
جز خدا هیچ چی نبود!*
_________________ بهترينم
ای دوست
"يادگار ديروز"
دل من سير برايت تنگ است...
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم sahar baran به خاطر این پست تشکر کرده اند akbarabadi (يکشنبه 5 خرداد 1392, 9:44 pm), mojtaba20 (دوشنبه 6 خرداد 1392, 4:53 am), hadi azizi (دوشنبه 6 خرداد 1392, 5:48 am), farzam (دوشنبه 6 خرداد 1392, 6:53 am), paeez (دوشنبه 6 خرداد 1392, 6:55 am), ariaazizi (سه شنبه 7 خرداد 1392, 7:01 pm), hadi asheri (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 5:37 pm) |
mojtaba20
|
موضوع پست: Re: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: سه شنبه 7 خرداد 1392, 6:27 pm |
|
تاريخ عضويت:دوشنبه 30 خرداد 1390, 5:50 pm پست ها : 351 پست محل سکونت: میلاجرد _ خیابان شهید رجایی
تشکر کرده اید: 2722 مرتبه
تشکر شده: 1650 مرتبه در 307 پست ها
محل تولد: میلاجرد- خیابان شهید رجایی
|
یکی بود، یکی نبود
مثل شب مثل شراب تو پر از وسوسه ای مثل شبنم واسه گل عطش یک بوسه ای ای غزل ای دلنواز ای شروع قصه ساز یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود تو شدی قصه عشق وقتی عاشقی نبود تو سرآغاز منی از همیشه تا هنوز تو سرآغاز منی مثل خورشید واسه روز
توی سایه های شب تویی یک قطره نور تویی سر پناه من مثل یک کلبه دور تویی مقصد واسه من تو منو صدا بزن یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود تو شدی قصه عشق وقتی عاشقی نبود تو سرآغاز منی از همیشه تا هنوز تو سرآغاز منی مثل خورشید واسه روز واسه حرفای کتاب تویی معنای جدید واسه پرواز خیال تو کبوتر سپید تو مثل حادثه ی شب دل سپردنی تو همون قصه یک نگاه و عاشق شدنی
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود تو شدی قصه عشق وقتی عاشقی نبود تو سرآغاز منی از همیشه تا هنوز تو سرآغاز منی مثل خورشید واسه روز
یکی بود یکی نبود
تو شدی قصه عشق.
_________________ آینده اتفاق نمی افتد ، بلکه ساخته می شود .
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم mojtaba20 به خاطر این پست تشکر کرده اند ariaazizi (سه شنبه 7 خرداد 1392, 7:01 pm), hadi asheri (سه شنبه 7 خرداد 1392, 7:10 pm), sahar baran (چهارشنبه 8 خرداد 1392, 6:10 am), paeez (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 5:49 pm), hadi azizi (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 6:05 pm) |
mojtaba20
|
موضوع پست: Re: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: چهارشنبه 22 خرداد 1392, 4:31 pm |
|
تاريخ عضويت:دوشنبه 30 خرداد 1390, 5:50 pm پست ها : 351 پست محل سکونت: میلاجرد _ خیابان شهید رجایی
تشکر کرده اید: 2722 مرتبه
تشکر شده: 1650 مرتبه در 307 پست ها
محل تولد: میلاجرد- خیابان شهید رجایی
|
پریا
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
لخت وعور تنگ غروب سه تا پری نشسته بود.
زار وزار گریه می کردند پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
"پریا! گشنه تونه؟
پریا!تشنه تونه؟
پریا!خسته شدین؟
مرغ پر بسته شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون؟"
پریا هیچی نگفتن،زار وزار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا....
پریای نازنین
چه تونه زار می زنین؟
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گین برف میاد؟
نمی گین بارون میاد؟
نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟
نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام میکندتون؟
نمی ترسین پریا؟
نمی یاین به شهرما؟
شهر ما صداش میاد،صدای زنجیراش میاد...
شعر از : احمد شاملو
_________________ آینده اتفاق نمی افتد ، بلکه ساخته می شود .
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم mojtaba20 به خاطر این پست تشکر کرده اند hadi asheri (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 5:37 pm), paeez (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 5:49 pm), hadi azizi (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 6:06 pm), maleki (چهارشنبه 22 خرداد 1392, 7:17 pm), sahar baran (پنج شنبه 23 خرداد 1392, 8:50 am), ariaazizi (يکشنبه 9 تیر 1392, 12:43 pm) |
sahar baran
|
موضوع پست: Re: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: پنج شنبه 23 خرداد 1392, 9:30 am |
|
تاريخ عضويت:يکشنبه 30 مهر 1391, 8:11 pm پست ها : 1092 پست
تشکر کرده اید: 1766 مرتبه
تشکر شده: 3272 مرتبه در 648 پست ها
محل تولد: اسمان
|
کارِ من ، از این یکی بود یکی نبود ها گذشته کاش میدیدی چگونه... در اوج قصه نبودنت گم شده ام 
درد دارد وقتي من عاشقانه هايم را مينويسم و ديگران ياد عشقشان مي افتند اما تو...
_________________ بهترينم
ای دوست
"يادگار ديروز"
دل من سير برايت تنگ است...
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم sahar baran به خاطر این پست تشکر کرده اند maleki (پنج شنبه 23 خرداد 1392, 11:37 am), mojtaba20 (پنج شنبه 23 خرداد 1392, 7:10 pm), hadi azizi (جمعه 24 خرداد 1392, 6:04 am), paeez (يکشنبه 9 تیر 1392, 9:28 am), ariaazizi (يکشنبه 9 تیر 1392, 12:43 pm) |
paeez
|
موضوع پست: Re: یکی بود یکی نبود ارسال شده در: يکشنبه 9 تیر 1392, 9:32 am |
|
تاريخ عضويت:سه شنبه 20 فروردین 1392, 6:06 pm پست ها : 188 پست
تشکر کرده اید: 1396 مرتبه
تشکر شده: 665 مرتبه در 118 پست ها
محل تولد: یزد
|
یکی بود یکی نبود یه دروغ کهنه بود
یکی موند یکی نموند حرف راست یه قصه بود
يكي موند با غصه ها، به غم عشق مبتلا
یکی رفت چه بی وفا با دورنگی آشنا
نالش از ديوه نبود، پشتشو دوري شكوند
اونکه موند ریشه پوسوند دلشو غصه سوزوند
با همه عشق و وفا راهی شد تو قصه ها
زیر آوار جفا دل دادش به هر بلا
قصه ها به سر رسید
اونکه موند یه قصه ساخت
اما هی... هستی شو باخت
گم شدش تو قصه ها توی شهر عاشقا
اون به عشقش نرسيد هيشكي خوابشو نديد
گل يادش رو نچيد...
_________________
برگ های پاییزی سرشار از شعور ِ درخت اند و خاطرات ِ سه فصل را بر دوش می کشند آرام قدم بگذار .... بر چهره ی تکیده ی آن ها این برگها حُرمت دارند.. درد ِ پاییز ،درد ِ " دانستن " است
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم paeez به خاطر این پست تشکر کرده اند sahar baran (يکشنبه 9 تیر 1392, 9:48 am), maleki (يکشنبه 9 تیر 1392, 12:14 pm), ariaazizi (يکشنبه 9 تیر 1392, 12:43 pm), mojtaba20 (يکشنبه 9 تیر 1392, 6:23 pm) |
|
صفحه 1 از 1
|
[ 10 پست ] |
|
چه کسي حاضر است ؟ |
كاربران آنلاين: بدون كاربران آنلاين |
|
شما نمي توانيد مبحث جديدي در اين انجمن ايجاد کنيد شما نمي توانيد به مباحث در اين انجمن پاسخ دهيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن ويرايش کنيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن حذف کنيد
|
|