رفيقا! دوستان، ده‌ها گروهند
كه هر يك، در مسير امتحانند:
گروهي “صورتك” بر چهره دارند
به ظاهر دوست، اما دشمنانند
بد انديشند و در كار نفاقند
بهارانند و در باطن خزانند
چو “همدستان” ز تو صد راز پرسند
ولي با دشمنت همداستانند!
بسا كس را كه در انبانه، زهر است
ولي نيكو سخن، شيرين زبانند
به هر گسترده خوان، چون گربه‌ي كور
به گاه حمله، بدتر از سگانند
همه دم در دهانْشان لقمه افكن
كه آنان، روز و شب در بند نانند
گروهي ديده ناپاكند، هشدار!
نگاه خود به هر سو مي‌ دوانند
گروهي وقت حاجت خاكبوسند
ولي هنگام خدمت‌ها نهانند
ذليل هر قوي مشتند، اما
به پيش ناتوانان، پهلوانند!
تملق‌پيشگان، فرزند روز‌ند
بز هر كس كه باشد مي‌ چرانند!!
حذر كن از توانايان مكار
كه هنگام نيازت ناتوانند
گروهي “خير” و “شر” در فعلشان نيست
نه زحمت بخش ، و نه راحت رسانند!
اگر شهري ببخشيشان، همينند
وگر زهري بنوشاني، همانند!
ولي ياران همدل، از ره لطف
به هر حالت كه باشد مهربانند
غمت را از دل و جان غمگسارند
حريمت را به عفت پاسبانند
چو نالي اشكشان در آستين است
چو خواني روز و شب بر آستانند
به وقت ياوري جان آفرينند
به هنگام سخن گوهر فشانند
فداي نازنين ياران خونگرم
كه خورشيد زمين، ماه زمانند
رفيقان را درون جان نگهدار
اگر پاكيزه جان روشن روانند
جهان گر از تو شد، در پايشان ريز
كه اينان پر بها تر از جهانند.

(( شادروان فریدون مشیری ))