با لبی تشنه و تنی رنجور به دیدار مولایش شتافت
به یاد سقای کربلا
حتي در بند كشيدن جسمت ، نتوانست روح بلند و استوارت را لطمه اي وارد سازد. تو در بند هم بندگي خدا را از ياد نبردي و ذره ای از اعتقاداتت کم نشد بلکه ارده ات راسخ تر گشت و به مبارزاتت ادامه دادی.
21 تیر ماه 92 بیست و چهارمین سالگرد شهادت اسوه مقاومت و ایثار ، سید الشهدای میلاجرد شهید حسن عزیزی می باشد به همین مناسبت چند خاطره از شهید را بازگو می کنیم .
ایشان تنها شهید ، بسیجی و جانباز و آزاده ای بودند که در شهرستان اراک به خاک سپرده شدند.
مردم میلاجرد با نام "مصیم" می شناختنش و به این اسم صدایش می زدند ، شاید به خاطر معصومیتش بود ، تو یکی از کوچه های کهنه محل که منتهی می شد به امام زاده یحیی (ره) زندگی می کردند .اون کوچه ، کوچه غریبی بود ، از 5 تا همسایه ای که اونجا زندگی می کردند 4 شهید تقدیم انقلاب شد .اولی شهید علی محمودی بود که تو سال 61 شهید شد، دومی شهید سلطان ابراهیم اتابکی بود که تو سال 67 شهید شد، سومی شهید حسن عزیزی بود تو سال 68 تو اسارت و غربت ، غریبانه شهید شد و چهارمی پسر شهید حسن عزیزی ، سلیمان (رحمان) عزیزی بود که سالها بعد بر اثر شدت جراحات شیمیایی شهید شد .البته کمی بالاتر هم خانواده های شهید ابوالفضل عاشری و شهید جاوید الاثر ولی الله عاشری و شهید محمود اتابکی زندگی می کردند .
شهید حسن عزیزی با توجه به اینکه 45% جانبازی داشتند و چندین بار به منطقه عملیاتی اعزام شده بودند ، با آن وضعیت در عملیتهای مختلف شرکت می کردند . دریکی از عملیاتهای پاکسازی منطقه کردستان که ایشان حضور داشتند وقتی که ستون پیاده نظام سپاه اسلام جهت استراحت نشسته بودند ، ایشان در بین ستون برای رزمندگان آب و غذا تقسیم می کردند و با چهره خندان به رزمندگان روحیه می دادند و قبل از حضور در جبهه نیز از کسانی بود که اوایل جنگ نسبت به جمع آوری کمکهای مردمی به جبهه های جنگ تلاش مضاعفی داشت و می گفتند: کار برای خدا خستگی ندارد.
ایشان با وجود مجروحیت در منطقه سر پل ذهاب و افتخار جانبازی ، مجدداً به جبهه اعزام شد و آخرین بار در منطقه عملیاتی جزیره مجنون به اسارت دشمن بعثی درآمد و افتخار اسارت و آزاد مردی را بر جبین خود رقم زد و در اسارت نیز از مبارزاتش دست نکشید تا اینکه در تاریخ 21 تیر ماه سال 1368در پی مبارزات و عزاداریهایش برای رحلت امام (ره)در اردوگاه 17 تکریت عراق با لب تشنه به دیدار مولایش شتافت و پیکر مطهرش بعد از سالها دوری در تاریخ 6 مرداد 1381 به میهن عزیزیمان بازگشت و روح مطهرش شاهد خیل عظیم بیعت کنندگان با آرمانش در میلاجرد و اراک بود و پیکر پاکش در گلزار شهدای اراک آرمید و یک مزار یاد بودی هم در گلزار شهدای میلاجرد برایش ایجاد کردند . ایشان تنها شهید ، بسیجی و جانباز و آزاده ای بودند که در شهرستان اراک به خاک سپرده شدند.
دلش سرگشته از عشق خدا بود *** سرش سودايي دشت بلا بود
لبانش تشنه چون شاه شهيدان *** تنش در بند قوم اشقيا بود
چو شاه طوس در بند و اسارت *** به زهر كينه دشمن رضا بود
نشان از نام مولايش حسن داشت *** حسن بود و وجودش با صفا بود
یکی از آزاده های میلاجرد درباره نحوه اسارت و شهادت ، شهید حسن عزیزی چنین تعریف می کند:
وی در منطقه عملیاتی جزیره مجنون به همراه هم رزمانش در حالی که به شدت از ناحیه پا مجروح شده بود به اسارت نیروهای عراقی درآمد وی در اسارت نیز دست از مبارزه بر نداشت تا اینکه بعد رحلت امام خمینی (ره) به خاطر عزاداری برای امام به همراه عده دیگری از اسرا به شدت شکنجه میشوند و به حالت اغماء به سلولش می برند و در همان حالت او را رها می کنند ، به خاطر عفونت زخم پایش و درد فراوانی که متحمل میشد یکی از اسرا تصمیم می گیرد ، ایشان را به بهداری ببرد از آنجایی که ایشان یکی از چهرهای شناخته شده مبارزین بود یکی از مزدوران مانع از انتقال ایشان به بهداری می شود و می گوید او نباید زنده بماند ، لذا جسم زخمی او و همراهانش را کتک میزنند .در حالی که ایشان را در حیاط اردوگاه در گرمای سوزان تیر ماه رها کرده بودند تقاضای مقداری آب میکند , دوستانش مقداری آب تهیه می کنند تا به ایشان بدهند ولی همان شخص مزدور آب را می گیرد و در برابر چشمان شهید عزیزی بر زمین می ریزد و ایشان با لبی تشنه بعد از پنج سال اسارت به دیدار ابا عبدالله الحسین (ع)نائل گشت.
خاطره ای از مرحوم حاج آقا ابوترابی سید آزادگان درباره شهید حسن عزیزی
در مراسم ختم شهيد حسن عزیزی كه در مسجد حضرت موسي بن جعفر (ع) اراك منعقد شد مرحوم حاج آقا ابوترابي به عنوان سخنران بالاي منبر رفته و به نقل خاطره اي از شهيد پرداختند: «در سلول ما قريب به 80 نفر در اسارت به سر مي بردند. ايشان در بين اين جمعيت قابل توجه اسرا، به لحاظ روحيه پررنگ انقلابي ، التزام به دعا خواني و انجام فرايض اسلامي برجسته بودند» چندي طبق آنچه در اردوگاههاي عراق مرسوم بود گذشت تا اينكه در مقطعي متوجه پايكوبي و شادي بي روح نيروهاي عراقي شديم. همين حس جستجوگر ما را به تكاپو واداشت . نهايت امر نتيجه ما را به حقيقت تلخ و بنيان سوز ارتحال امام (ره) رهنمون ساخت. به مجرد استماع اين خبر شهيد مويه كنان بر سرو صورت خود مي كوبيد. در مقام تلافي رفتار پليد بعثي ها ميان دار برگزاري مراسمي در سوگ آن بزرگ مرد الهي گرديد. در ادامه چون عراقي ها متوجه نقش فعال شهيد شدند به داخل اردوگاه نفوذ كرده او را بر اثر ضرب و شتم وحشيانه خود به شدت مجروح ساختند. با خروج يزيديان بدون فوت زمان، خويشتن را بر بالين او رسانده در حاليكه خون جاري را از مقابل ديدگان پاك مي نمودم حال عمومي و وضعيت جسماني اش را سراغ گرفتم. با حالتي نزار به سخن آمد : «سيد احوالم خوش نيست و موعد خداحافظي فرا رسيده است» به سختي آب طلب كرد . آب قابل دسترس در آسايشگاه از منبع واقع در حياط نشات مي گرفت و بر اثر تابش نور مستقيم خورسيد به نقطه جوش نزديك بود. در آن لحظات حساس توان خوردن حتي قطره اي از آب گرم را پيدا نكرد و چون مولايش آقا ابا عبدالله(ع) با لباني تشنه و تني رنجور جان به جان آفرين تسليم كرد».
راوی : حاج جعفر عاشوری (پدر شهید ابوالفضل عاشوری)
روحش شاد و یادش گرامی باد
عکس شهید حسن عزیزی همراه فرزندش شهید سلیمان عزیزی
با لب عطشان حريم عشق پيدا كرد ه اي *** با خداي لايزالي عشق سودا كرده اي
از رفيقانت شنيدم با تن مجروح خويش *** همچو زينب دشمن بعثي ، تو رسوا كرده اي
قلب زار آريانا را به انفاس خوشت *** حبذا روشن تر از جام مصفا كرده اي
جامه تنگ اسارت را نكردي بر تنت *** با مي ناب شهادت رو به اعلي كرده اي