روایت سید آزادگان مرحوم حاج آقا ابوترابی از شهید غریب آزاده حسن عزیزی

در مراسم ختم شهيد حسن عزیزی كه در مسجد حضرت موسي بن جعفر (ع) اراك منعقد شد مرحوم حاج آقا ابوترابي به عنوان سخنران بالاي منبر رفته و به نقل خاطره اي از شهيد پرداختند: «در سلول ما قريب به 80 نفر در اسارت به سر مي بردند. ايشان در بين اين جمعيت قابل توجه اسرا، به لحاظ روحيه پررنگ انقلابي ، التزام به دعا خواني و انجام فرايض اسلامي برجسته بودند» چندي طبق آنچه در اردوگاههاي عراق مرسوم بود گذشت تا اينكه در مقطعي متوجه پايكوبي و شادي بي روح نيروهاي عراقي شديم. همين حس جستجوگر ما را به تكاپو واداشت . نهايت امر نتيجه ما را به حقيقت تلخ و بنيان سوز ارتحال امام (ره) رهنمون ساخت. به مجرد استماع اين خبر شهيد مويه كنان بر سرو صورت خود مي كوبيد. در مقام تلافي رفتار پليد بعثي ها ميان دار برگزاري مراسمي در سوگ آن بزرگ مرد الهي گرديد. در ادامه چون عراقي ها متوجه نقش فعال شهيد شدند به داخل اردوگاه نفوذ كرده او را بر اثر ضرب و شتم وحشيانه خود به شدت مجروح ساختند. با خروج يزيديان بدون فوت زمان، خويشتن را بر بالين او رسانده در حاليكه خون جاري را از مقابل ديدگان پاك مي نمودم حال عمومي و وضعيت جسماني اش را سراغ گرفتم. با حالتي نزار به سخن آمد : «سيد احوالم خوش نيست و موعد خداحافظي فرا رسيده است» به سختي آب طلب كرد . آب قابل دسترس در آسايشگاه از منبع واقع در حياط نشات مي گرفت و بر اثر تابش نور مستقيم خورسيد به نقطه جوش نزديك بود. در آن لحظات حساس توان خوردن حتي قطره اي از آب گرم را پيدا نكرد و چون مولايش آقا ابا عبدالله(ع) با لباني تشنه و تني رنجور جان به جان آفرين تسليم كرد».
شعر شهيد حسن عزيزي
دلش سرگشته از عشق خدا بود *** سرش سودايي دشت بلا بود
لبانش تشنه چون شاه شهيدان *** تنش در بند قوم اشقيا بود
چو شاه طوس در بند و اسارت *** به زهر كينه دشمن رضا بود
نشان از نام مولايش حسن داشت *** حسن بود و وجودش با صفا بود