مشاهده پست هاي بدون جواب | نمايش مبحث هاي فعال
نويسنده |
پيغام |
javad azizi
|
موضوع پست: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: چهارشنبه 17 مهر 1392, 10:15 am |
|
کاربر مفید |
 |
 |
تاريخ عضويت:يکشنبه 20 شهریور 1390, 3:27 pm پست ها : 571 پست محل سکونت: میلاجرد - خ-شهید اتابکی
تشکر کرده اید: 2717 مرتبه
تشکر شده: 2335 مرتبه در 411 پست ها
محل تولد: اراک-میلاجرد
|
وقتی تنهایید مراقب افکارتان و وقتی با دیگرانید مراقب گفتارتان باشید.
_________________ تو میتوانی نیایی.... ولی من... نمی توانم منتظرت نباشم.
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم javad azizi به خاطر این پست تشکر کرده اند ariaazizi (چهارشنبه 17 مهر 1392, 4:12 pm), maleki (چهارشنبه 17 مهر 1392, 6:03 pm), atabaki (پنج شنبه 18 مهر 1392, 4:02 am), atabaki.majid (يکشنبه 3 آذر 1392, 5:44 am), مرتضى غرىبى (يکشنبه 3 آذر 1392, 6:44 am), akbarabadi (يکشنبه 3 آذر 1392, 9:28 am), yas110 (چهارشنبه 6 آذر 1392, 5:17 pm), rohoolah karami (جمعه 22 آذر 1392, 9:05 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:21 am) |
javad azizi
|
موضوع پست: Re: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: يکشنبه 3 آذر 1392, 5:03 am |
|
کاربر مفید |
 |
 |
تاريخ عضويت:يکشنبه 20 شهریور 1390, 3:27 pm پست ها : 571 پست محل سکونت: میلاجرد - خ-شهید اتابکی
تشکر کرده اید: 2717 مرتبه
تشکر شده: 2335 مرتبه در 411 پست ها
محل تولد: اراک-میلاجرد
|
ماجرایی تامل برانگیز : میزان فاصله ی قلب آدم ها و تن صدا استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟ شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باش اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.
_________________ تو میتوانی نیایی.... ولی من... نمی توانم منتظرت نباشم.
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم javad azizi به خاطر این پست تشکر کرده اند مرتضى غرىبى (يکشنبه 3 آذر 1392, 5:23 am), atabaki.majid (يکشنبه 3 آذر 1392, 5:45 am), akbarabadi (يکشنبه 3 آذر 1392, 9:28 am), yas110 (چهارشنبه 6 آذر 1392, 5:17 pm), rohoolah karami (جمعه 22 آذر 1392, 9:05 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:22 am) |
atabaki.majid
|
موضوع پست: Re: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: يکشنبه 3 آذر 1392, 6:09 am |
|
تاريخ عضويت:دوشنبه 27 آبان 1392, 3:58 pm پست ها : 110 پست
تشکر کرده اید: 289 مرتبه
تشکر شده: 452 مرتبه در 107 پست ها
محل تولد: میلاجرد
|
در ۱۵ سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند، و گاهی اوقات پدران هم. در ۲۰ سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود. در ۲۵ سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم میکند. در ۳۰ سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن. در ۳۵ سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می سازد. در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم. در ۴۵ سالگی یاد گرفتم که ۱۰ درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و ۹۰ درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند . در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است. در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب . در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید. در ۶۵ سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد. در ۷۰ سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت های بد است. در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می شود. در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است. در ۸۵ سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست
_________________ هستم اگر هستمم،گر نروم خستمم
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم atabaki.majid به خاطر این پست تشکر کرده اند مرتضى غرىبى (يکشنبه 3 آذر 1392, 6:46 am), akbarabadi (يکشنبه 3 آذر 1392, 9:28 am), javad azizi (دوشنبه 4 آذر 1392, 5:10 am), yas110 (چهارشنبه 6 آذر 1392, 5:17 pm), rohoolah karami (جمعه 22 آذر 1392, 9:05 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:22 am) |
atabaki.majid
|
موضوع پست: Re: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: يکشنبه 3 آذر 1392, 6:17 am |
|
تاريخ عضويت:دوشنبه 27 آبان 1392, 3:58 pm پست ها : 110 پست
تشکر کرده اید: 289 مرتبه
تشکر شده: 452 مرتبه در 107 پست ها
محل تولد: میلاجرد
|
سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران و … بود. اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم اما وسط های راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم که کرایه راننده رو بدم ولی نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم! نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه! اما خبری از پول نبود… به راننده گفتم: اگر کسی را سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!! گفت: به قیافه اش نگاه می کنم! گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق برایش افتاده…!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی می رسونمت … . خداجونم! من مسیر زندگی ام را با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم اما الان هرچه دست کردم و نگاه کردم به جیب هایم دیدم هیچی ندارم، خالیه خالی … فقط یک آه و افسوس که مفت مفت عمرم از دستم رفت … ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مان میکنی؟؟؟!
_________________ هستم اگر هستمم،گر نروم خستمم
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم atabaki.majid به خاطر این پست تشکر کرده اند مرتضى غرىبى (يکشنبه 3 آذر 1392, 6:46 am), akbarabadi (يکشنبه 3 آذر 1392, 9:26 am), atabaki (يکشنبه 3 آذر 1392, 12:54 pm), javad azizi (دوشنبه 4 آذر 1392, 5:10 am), maleki (چهارشنبه 6 آذر 1392, 2:13 pm), yas110 (چهارشنبه 6 آذر 1392, 5:17 pm), azizi-s (سه شنبه 12 آذر 1392, 5:19 am), rohoolah karami (جمعه 22 آذر 1392, 9:05 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:22 am) |
مرتضى غرىبى
|
موضوع پست: Re: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: سه شنبه 5 آذر 1392, 7:08 pm |
|
تاريخ عضويت:پنج شنبه 11 مهر 1392, 5:26 pm پست ها : 692 پست محل سکونت: میلاجرد- CyberSpace-C // Window > System32
تشکر کرده اید: 3419 مرتبه
تشکر شده: 3351 مرتبه در 717 پست ها
محل تولد: میلاجرد
|
هورمونی هست به نام هورمون***که چی بشه*** که گند میزنه به هورمون***اراده*** ................................................................................................. اینکه توقع داشته باشی زندگی خوب باشه..چون تو باهاش خوبی... یا به دنیا بخند تا دنیا بهت بخنده مثله اینه که توقع داشته باشی یه گرگ تو رو نخوره چون تو هم اونو نمیخوری...! ......................................................................................................................................................... تو یه مسابقه چند تا غورباقه قرار بوده برن بالای برج...شروع که میشه تماشاگران هی می گفتن نمی تونید برید فلان و بهمان ..ا ناامیدی و نتوانستن اونا میحرفیدن.....خلاصه یکی یکی میافتن زمین همشون به جز یکی....می دونید چرا؟؟؟اون یه دونه کر بوده....و حرفهاشون رو نمیشنیده....اجازه ندیدن دیگران با جملات منفی در مسیر شما خللی بوجود بیارن....... ببخشید فکر کنم شد داستان کوتاه....!!! 
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم مرتضى غرىبى به خاطر این پست تشکر کرده اند atabaki.majid (چهارشنبه 6 آذر 1392, 5:39 am), maleki (چهارشنبه 6 آذر 1392, 2:13 pm), yas110 (چهارشنبه 6 آذر 1392, 5:17 pm), akbarabadi (پنج شنبه 21 آذر 1392, 6:22 am), rohoolah karami (جمعه 22 آذر 1392, 9:04 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:22 am) |
مرتضى غرىبى
|
موضوع پست: Re: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: سه شنبه 5 آذر 1392, 7:29 pm |
|
تاريخ عضويت:پنج شنبه 11 مهر 1392, 5:26 pm پست ها : 692 پست محل سکونت: میلاجرد- CyberSpace-C // Window > System32
تشکر کرده اید: 3419 مرتبه
تشکر شده: 3351 مرتبه در 717 پست ها
محل تولد: میلاجرد
|
راستی این جمله یادم رفته بود.... دو شخص به تو می اموزد: یکی اموزگار... یکی روزگار اولی به قیمت جانش... دومی به قیمت جانت...
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم مرتضى غرىبى به خاطر این پست تشکر کرده اند atabaki.majid (چهارشنبه 6 آذر 1392, 5:39 am), atabaki (چهارشنبه 6 آذر 1392, 9:09 am), maleki (چهارشنبه 6 آذر 1392, 2:13 pm), yas110 (چهارشنبه 6 آذر 1392, 5:16 pm), akbarabadi (پنج شنبه 21 آذر 1392, 6:22 am), rohoolah karami (جمعه 22 آذر 1392, 9:04 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:22 am) |
مرتضى غرىبى
|
موضوع پست: Re: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: چهارشنبه 6 آذر 1392, 4:24 pm |
|
تاريخ عضويت:پنج شنبه 11 مهر 1392, 5:26 pm پست ها : 692 پست محل سکونت: میلاجرد- CyberSpace-C // Window > System32
تشکر کرده اید: 3419 مرتبه
تشکر شده: 3351 مرتبه در 717 پست ها
محل تولد: میلاجرد
|
زندئگی پانتومیم است... حر ف دلت را به زبان بیاوری...باختی!
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم مرتضى غرىبى به خاطر این پست تشکر کرده اند atabaki.majid (چهارشنبه 6 آذر 1392, 4:34 pm), yas110 (چهارشنبه 6 آذر 1392, 5:16 pm), atabaki (پنج شنبه 7 آذر 1392, 4:00 am), maleki (پنج شنبه 7 آذر 1392, 8:23 pm), akbarabadi (پنج شنبه 21 آذر 1392, 6:22 am), rohoolah karami (جمعه 22 آذر 1392, 9:04 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:22 am) |
atabaki.majid
|
موضوع پست: Re: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: پنج شنبه 7 آذر 1392, 7:25 pm |
|
تاريخ عضويت:دوشنبه 27 آبان 1392, 3:58 pm پست ها : 110 پست
تشکر کرده اید: 289 مرتبه
تشکر شده: 452 مرتبه در 107 پست ها
محل تولد: میلاجرد
|
گرگ ها هرگز گریه نمی کنند ! اما گاهی عرصه ی زندگی چنان بر آنها تنگ می شود . . .
که بر فرازبلندترین کوه ها . . . دردناک ترین زوزه ها را می کشند ! ! 
_________________ هستم اگر هستمم،گر نروم خستمم
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم atabaki.majid به خاطر این پست تشکر کرده اند مرتضى غرىبى (پنج شنبه 7 آذر 1392, 7:28 pm), maleki (پنج شنبه 7 آذر 1392, 8:22 pm), atabaki (پنج شنبه 21 آذر 1392, 5:27 am), akbarabadi (پنج شنبه 21 آذر 1392, 6:22 am), rohoolah karami (جمعه 22 آذر 1392, 9:04 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:22 am) |
javad azizi
|
موضوع پست: Re: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: پنج شنبه 21 آذر 1392, 4:34 am |
|
کاربر مفید |
 |
 |
تاريخ عضويت:يکشنبه 20 شهریور 1390, 3:27 pm پست ها : 571 پست محل سکونت: میلاجرد - خ-شهید اتابکی
تشکر کرده اید: 2717 مرتبه
تشکر شده: 2335 مرتبه در 411 پست ها
محل تولد: اراک-میلاجرد
|
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود . پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟ از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و… حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادفاگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.
_________________ تو میتوانی نیایی.... ولی من... نمی توانم منتظرت نباشم.
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم javad azizi به خاطر این پست تشکر کرده اند atabaki (پنج شنبه 21 آذر 1392, 5:27 am), akbarabadi (پنج شنبه 21 آذر 1392, 6:22 am), maleki (پنج شنبه 21 آذر 1392, 3:12 pm), rohoolah karami (جمعه 22 آذر 1392, 9:03 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:22 am), soleimany (پنج شنبه 24 بهمن 1392, 7:55 am) |
javad azizi
|
موضوع پست: Re: مطالب جالب و اموزنده ارسال شده در: چهارشنبه 16 بهمن 1392, 10:00 am |
|
کاربر مفید |
 |
 |
تاريخ عضويت:يکشنبه 20 شهریور 1390, 3:27 pm پست ها : 571 پست محل سکونت: میلاجرد - خ-شهید اتابکی
تشکر کرده اید: 2717 مرتبه
تشکر شده: 2335 مرتبه در 411 پست ها
محل تولد: اراک-میلاجرد
|
دوست یا پول روزي پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب هاي درخت را چیده و به بازار ببري و بفروشی تا پول بدست آوري. آن وقت پسر تمام سیب هاي درخت را چید و براي فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه هاي درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه اي بساز. و آن پسر تمام شاخه هاي درخت را قطع کرد. آنوقت درخت شاد و خوشحال بود. پسر بعد از چند سال، بدبخت تر از همیشه برگشت و گفت: می دانی؟ من از همسر و خانه ام خسته شده ام و می خواهم از آنها دور شوم، اما وسیله اي براي مسافرت ندارم، درخت گفت: مرا از ریشه قطع کن و میان مرا خالی کن و روي آب بینداز و برو. پسر درخت را از ریشه قطع کرد و به مسافرت رفت. اما درخت هنوز خوشحال بود. یکی از مشکلات بسیار مهم در بیشتر جوامع این است که همه می خواهند فرد مهمی باشد ولی هیچکس نمی خواهد انسان مفیدي باشد. درختان میوه خود را نمی خورند. زیگ زیگلار: محبت، یعنی دوست داشتن مردم، بیش از استحقاق آنها.
_________________ تو میتوانی نیایی.... ولی من... نمی توانم منتظرت نباشم.
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم javad azizi به خاطر این پست تشکر کرده اند مرتضى غرىبى (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 10:07 am), hadi.m (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:22 am), atabaki (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 11:49 am), maleki (چهارشنبه 16 بهمن 1392, 6:32 pm) |
چه کسي حاضر است ؟ |
كاربران آنلاين: bing [bot] |
|
شما نمي توانيد مبحث جديدي در اين انجمن ايجاد کنيد شما نمي توانيد به مباحث در اين انجمن پاسخ دهيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن ويرايش کنيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن حذف کنيد
|
|