اگر امروز بخواهم با یک نگاه به رخساری زیبا عاشق شوم، فردا اگر نابینا شدم
چه؟!
اگر امروز بخواهم با شنیدن صدای دلنشینی عاشق شوم، فردا اگر ناشنوا شدم
چه؟!
اگر امروز بخواهم با لمس لطافتی عاشق شوم، فردا اگر حس لامسه ام فلج شود
چه؟!
مرا توانی نیست، امیدم به چه باشد؟!
نوری دمید و گفت:
معشوقه ایست که او را نه می توان دید، نه شنید ونه لمس کرد!
او کیست؟! به دنبالش می گردم!
گفت: از دلت بپرس!
پرسیدم، دلم گفت که روزگاری او را هم دیده، هم شنیده و هم لمس کرده!
چه تناقصی وجود دارد!
اینها مهّم نیست، تنها یک چیز مهّم است،
چه چیز دل را کور و کر و فلج می سازد؟!!!
دلهايتان را دريابيد!
_________________
یک دوست کسی است که
گذشته تان را درک کند،
به آینده تان باور داشته باشد،
و شمارا همانگونه که هستید بپذیرد....