مشاهده پست هاي بدون جواب | نمايش مبحث هاي فعال
نويسنده |
پيغام |
atabaki
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: شنبه 20 اسفند 1390, 11:41 am |
|
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am پست ها : 4992 پست محل سکونت: تهران
تشکر کرده اید: 11736 مرتبه
تشکر شده: 13546 مرتبه در 3068 پست ها
محل تولد: میلاجرد
|
اشکهای یک مادر کودک از مادرش پرسید: "چرا گریه میکنی؟" مادر پاسخ داد: "چون یک مادرم." کودک گفت: "نمیفهمم". مادرش او را در آغوش کشید و گفت: "هرگز نخواهی فهمید..." کودک از پدرش پرسید که چرا مادر بی هیچ دلیلی گریه میکند و تنها جوابی که پدرش داشت این بود که همه مادرها همین طور هستند. کودک تصمیم گرفت این موضوع را از خدا بپرسد: "خدایا! چرا مادرها به این راحتی گریه میکنند؟" خدا گفت: پسرم! من باید مادران را موجوداتی خاص خلق میکردم. من شانههای آنها را طوری خلق کردم که توان تحمل بار سنگین این زندگی را داشته باشند و در عین حال آرام و مهربان باشند. من به آنها نیرویی دادم که توان به دنیا آوردن کودکانشان را داشته باشند. من به آنها نیرویی دادم که توان ادامه دادن راه را حتی هنگامیکه نزدیکانشان رهایشان کردهاند، داشته باشند؛ توان مراقبت از خانواه در هنگام بیماری، بی هیچ شکایتی. من به آنها عشق به فرزندانشان را دادم، حتی هنگامی که این فرزندان با آنها بسیار بدرفتار کردهاند. و البته اشک را نیز به آنها دادم که منحصر به آنهاست، برای زمانی که به آن نیاز دارند."
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم atabaki به خاطر این پست تشکر کرده اند akbarabadi (شنبه 20 اسفند 1390, 12:42 pm), maleki (شنبه 20 اسفند 1390, 1:58 pm), mojtaba20 (شنبه 20 اسفند 1390, 4:41 pm), golbarg (جمعه 19 آبان 1391, 6:32 pm) |
ziba_sama
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: شنبه 20 اسفند 1390, 3:05 pm |
|
تاريخ عضويت:پنج شنبه 15 دی 1390, 5:59 am پست ها : 44 پست
تشکر کرده اید: 0 مرتبه
تشکر شده: 52 مرتبه در 9 پست ها
|
روزی دخترکی که در خانواده ای بسیار فقیر زندگی میکرد از خواهرش پرسید مادرمان کجاست؟ خواهر بزرگش پاسخ داد که مادر در بهشت است؛ دخترک نمیدانست که مادر آنها به دلیل کار زیاد و بیماری صعب العلاج، چشم از جهان فرو بسته بود. کریسمس نزدیک بود و دخترک مدام در مقابل ویترین یک فروشگاه کفش زنانه لوکس میایستاد و به یک جفت کفش طلایی خیره میشد. قیمت کفش ۵۰ دلار بود و دخترک افسوس میخورد که نمیتواند کفش را بخرد. کریسمس فرا رسید و پدر دو دختر که در معدن کار میکرد مبلغ ۴۰ دلار را برای هر کدام از بچهها کنار گذاشت تا این که در هنگام تحویل سال به آنها داد. دخترک بسیار آشفته شد و فردای آن روز سریع کیف و کفش قدیمیاش را به بازار کالاهای دست دوم برد و آن را با هر زحمتی که بود به قیمت ۱۰ دلار فروخت؛ سپس فورا به سمت کفش فروشی دوید و کفش طلایی را خرید. در حالی که کفش را به دست داشت، پدر و خواهرش را راضی کرد تا او را تا اداره پست همراهی کنند. وقتی به اداره پست رسیدند، دخترک به مأمور پست گفت که لطفاً این کفش را به بهشت بفرستید. مأمور پست و خانواده دختر سخت تعجب کردند؛ مأمور با لبخند گفت که برای چه کسی ارسال کنم؟ دخترک گفت که خواهرم گفته مادرم در بهشت است من هم برایش کفش خریدم تا در بهشت آن را بپوشد و در آنجا با پای برهنه راه نرود، آخر همیشه پای مادرم تاول داشت..
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم ziba_sama به خاطر این پست تشکر کرده اند atabaki (شنبه 20 اسفند 1390, 3:22 pm), akbarabadi (شنبه 20 اسفند 1390, 4:05 pm), maleki (شنبه 20 اسفند 1390, 4:23 pm), mojtaba20 (شنبه 20 اسفند 1390, 4:42 pm), golbarg (جمعه 19 آبان 1391, 6:32 pm) |
akbarabadi
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: دوشنبه 28 فروردین 1391, 1:09 pm |
|
تاريخ عضويت:چهارشنبه 25 خرداد 1390, 10:53 am پست ها : 1987 پست محل سکونت: شهر شهید ان میلاجرد - خیابان سرداران شهید
تشکر کرده اید: 11032 مرتبه
تشکر شده: 3578 مرتبه در 657 پست ها
محل تولد: ميلاجرد
|

مادر شبی پسرک یک برگ کاغذ به مادرش داد . مادر آن را گرفت و با صدای بلند خواند: او با خط بچگانه نوشته بود: کوتاه کردن چمن باغچه ۵ دلار مرتب کردن اتاق خوابم ۱ دلار بیرون بردن زباله ها ۲دلار نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم ۶ دلار جمع بدهی شما به من ۱۴دلار مادر به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد.لحظه ای خاطراتش را مرور کرد.سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت: بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم هیچ بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ بابت غذا نظاقت تو و اسباب بازی هایت هیچ و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است.وقتی پسرک آنچه را که مادرش نوشته بود خواند با چشمان پر از اشک به چشمان مادر نگاه کرد و گفت: مامان دوستت دارم آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:قبلآ به طور کامل پرداخت شده.
_________________ حیات اعضای ماوابسته به برنامه ماست وبرنامه مانیزدرگفته های اعضای ماحیات می یابد
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم akbarabadi به خاطر این پست تشکر کرده اند maleki (دوشنبه 28 فروردین 1391, 2:05 pm), javad azizi (دوشنبه 28 فروردین 1391, 3:46 pm), mojtaba20 (دوشنبه 28 فروردین 1391, 5:13 pm), atabaki (سه شنبه 29 فروردین 1391, 2:48 am), golbarg (جمعه 19 آبان 1391, 6:27 pm) |
javad azizi
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: دوشنبه 28 فروردین 1391, 3:50 pm |
|
کاربر مفید |
 |
 |
تاريخ عضويت:يکشنبه 20 شهریور 1390, 3:27 pm پست ها : 571 پست محل سکونت: میلاجرد - خ-شهید اتابکی
تشکر کرده اید: 2717 مرتبه
تشکر شده: 2335 مرتبه در 411 پست ها
محل تولد: اراک-میلاجرد
|
مادر کیست
ابوطلحه یکی از یاران رسول خداست، زنی با ایمان داشت به نام«امّ سلیم»، این زن و شوهر، پسری داشتند که مورد علاقه ی هر دو بود، ابوطلحه پسر را سخت دوست می داشت، پسر بیمار شد، بیماریش شدت یافت، به مرحله ای رسید که ام سلیم دانست کار پسر تمام است. ام سلیم برای این که شوهرش در مرگ پسرش بی تابی نکند او را به بهانه ای خدمت رسول اکرم(ص) فرستاد و پس از چند لحظه طفل جان به جان آفرین تسلیم کرد. ام سلیم جنازه ی بچه را در پارچه ای پیچید و در یک اتاق مخفی کرد، به همه یاهل خانه سپرد که حق ندارید ابوطلحه را از مرگ فرزند آگاه سازید. سپس رفت و غذایی آماده کرد و خود را نیز آراست و خوشبو نمود. ساعتی بعد که ابوطلحه آمد و وضع خانه را دگرگون یافت، پرسید: بچه چه شد؟ ام سلیم گفت: بچه آرام گرفت. ابوطلحه گرسنه بود، غذا خواست، ام سلیم غذایی را که قبلاّ آماده کرده بود حاضر کرد و دو نفری غذا خوردند و همبستر شدند، ابوطلحه آرام گرفت، ام سلیم گفت: مطلبی می خواهم از تو بپرسم. گفت: بپرس. گفت: آیا اگر به تو اطلاع دهم که امانتی نزد ما بود و ما آن را به صاحبش رد کرده ایم ناراحت می شوی؟ ابوطلحه گفت: نه هرگز، ناراحتی ندارد، امانت مردم را باید پس داد، ام سلیم گفت: سبحان الله، باید به تو بگویم که خداوند فرزند ما را که امانت او بود از ما گرفت و برد. ابوطلحه از بیان این زن تکان سختی خورد، گفت: به خدا قسم من از تو که مادر هستی سزاوارترم که در سوگ فرزندمان صابر باشم. از جا بلند شد و غسل کرد و دو رکعت نماز به جا آورد و رفت به حضور رسول اکرم(ص) و ماجرا را از اوّل تا آخر برای آن حضرت شرح داد. رسول اکرم فرمود: خداوند امروز شما را قرین برکت قرار دهد و نسل پاکیزه ای نصیب شما گرداند.
----------------------------------------------------------------------- (نقل از: عدل الهی،ص91)
_________________ تو میتوانی نیایی.... ولی من... نمی توانم منتظرت نباشم.
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم javad azizi به خاطر این پست تشکر کرده اند akbarabadi (دوشنبه 28 فروردین 1391, 4:06 pm), mojtaba20 (دوشنبه 28 فروردین 1391, 5:12 pm), atabaki (سه شنبه 29 فروردین 1391, 2:48 am), maleki (دوشنبه 18 اردیبهشت 1391, 11:57 am) |
akbarabadi
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: دوشنبه 18 اردیبهشت 1391, 10:44 am |
|
تاريخ عضويت:چهارشنبه 25 خرداد 1390, 10:53 am پست ها : 1987 پست محل سکونت: شهر شهید ان میلاجرد - خیابان سرداران شهید
تشکر کرده اید: 11032 مرتبه
تشکر شده: 3578 مرتبه در 657 پست ها
محل تولد: ميلاجرد
|
این متن را جدی بگیریم" فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی.... زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم فرزند دلبندم،دوستت دارم
_________________ حیات اعضای ماوابسته به برنامه ماست وبرنامه مانیزدرگفته های اعضای ماحیات می یابد
در کل 1 بار ویرایش شده. اخرین ویرایش توسط akbarabadi در جمعه 4 اسفند 1391, 3:33 pm .
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم akbarabadi به خاطر این پست تشکر کرده اند maleki (دوشنبه 18 اردیبهشت 1391, 11:57 am), zahra (دوشنبه 18 اردیبهشت 1391, 3:41 pm), atabaki (چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391, 11:48 am), golbarg (جمعه 19 آبان 1391, 6:28 pm), farzam (يکشنبه 13 اسفند 1391, 6:34 am) |
atabaki
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: شنبه 23 اردیبهشت 1391, 8:31 am |
|
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am پست ها : 4992 پست محل سکونت: تهران
تشکر کرده اید: 11736 مرتبه
تشکر شده: 13546 مرتبه در 3068 پست ها
محل تولد: میلاجرد
|
مهر مادری 
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم atabaki به خاطر این پست تشکر کرده اند zahra (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 8:32 am), maleki (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 9:09 am), akbarabadi (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 2:54 pm), golbarg (جمعه 19 آبان 1391, 6:28 pm), farzam (يکشنبه 13 اسفند 1391, 6:34 am) |
maleki
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: شنبه 23 اردیبهشت 1391, 10:51 am |
|
تاريخ عضويت:چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 8:23 am پست ها : 4788 پست محل سکونت: شهر زیبای میلاجرد
تشکر کرده اید: 14441 مرتبه
تشکر شده: 11286 مرتبه در 2505 پست ها
محل تولد: جهان هستی
|

به مناسبت فرا رسیدن روز مادر یه اهنگ موسیقی زیبا و احساسی با صدای امیر ارس براتون اماده کردیم که میتونید دانلود کنید و تقدیم کنید به مادرانتون موزیک و ترانه زیبای روز مادر دانلود آهنگ
_________________ دهانم پر از حرف های نگفته است و دلم پر از درد ....!!!
اما افسوس نه با دهان پر میتوان صحبت کرد و نه با دلی پر از درد!!!!
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم maleki به خاطر این پست تشکر کرده اند atabaki (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 11:01 am), akbarabadi (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 2:54 pm), farzam (يکشنبه 13 اسفند 1391, 6:34 am) |
ramazani
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: شنبه 23 اردیبهشت 1391, 11:32 am |
|
تاريخ عضويت:چهارشنبه 20 بهمن 1389, 2:57 pm پست ها : 73 پست محل سکونت: تهران
تشکر کرده اید: 308 مرتبه
تشکر شده: 191 مرتبه در 32 پست ها
|
مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند. گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد. گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.
گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.
_________________ تنها بنايي که هر چه بيشتر بلرزد محکمتر مي شود، دل آدمي است.
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم ramazani به خاطر این پست تشکر کرده اند atabaki (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 12:02 pm), maleki (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 12:06 pm), akbarabadi (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 2:54 pm), golbarg (جمعه 19 آبان 1391, 6:28 pm), farzam (يکشنبه 13 اسفند 1391, 6:34 am) |
zahra
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: شنبه 23 اردیبهشت 1391, 2:05 pm |
|
تاريخ عضويت:جمعه 18 آذر 1390, 10:06 pm پست ها : 755 پست
تشکر کرده اید: 366 مرتبه
تشکر شده: 1361 مرتبه در 239 پست ها
محل تولد: زیر آسمان خدا
|
مادر عــــــــــــزیزم هـــــــــــمه روزهــــــا روز توســــــــــت.... آن روز كه حـــوا تنهايي آدم را از بين برد و مايهي آرامش او شد، آن روز كه آســـــيه، موسي را از آب نيل گرفت، آن روز كه مــــــريم عيسي را بدنيا آورد، آن روز كه محمد(ص) از آمــــنه زاده شد، آن روز كه خـــــديجه شوهرش را كه از غار حراء برگشته بود پوشانيد، آن روز كه فاطــــــمه بدنيا آمد، آن روز كه ...، آن روز كه من را بدنيا آوردي... و هر روزي كه در اين جهان پر از عشق فرزندي زاده ميشود و در آغوش پر مهر مادري قرار ميگيرد، همه روز توست، همه روز مادر است. مادر عـــــــــــــزیــــــــــزم روزت مــــــــــبارکــــــــــ
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم zahra به خاطر این پست تشکر کرده اند atabaki (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 2:17 pm), akbarabadi (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 2:54 pm), maleki (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 6:37 pm), golbarg (جمعه 19 آبان 1391, 6:29 pm), farzam (يکشنبه 13 اسفند 1391, 6:34 am) |
akbarabadi
|
موضوع پست: Re: معنی مادر... ارسال شده در: شنبه 23 اردیبهشت 1391, 4:28 pm |
|
تاريخ عضويت:چهارشنبه 25 خرداد 1390, 10:53 am پست ها : 1987 پست محل سکونت: شهر شهید ان میلاجرد - خیابان سرداران شهید
تشکر کرده اید: 11032 مرتبه
تشکر شده: 3578 مرتبه در 657 پست ها
محل تولد: ميلاجرد
|

مادر اولین زیباترین واقعی ترین و پابرجاترین عشقی است که انسانها تجربه میکنند . مادر عزیزم روزت مبارک مادر کودکش را شیر می دهد و کودک از نور چشم مادر خواندن و نوشتن می آموزد وقتی کمی بزرگتر شد کیف مادر را خالی می کند تا بسته سیگاری بخرد بر استخوان های لاغر و کم خون مادر راه می رود تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود وقتی برای خودش مردی شد پا روی پا می اندازد و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید : " عقل زن کامل نیست ... " روز تمام حواهای این هوا مبارک
_________________ حیات اعضای ماوابسته به برنامه ماست وبرنامه مانیزدرگفته های اعضای ماحیات می یابد
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم akbarabadi به خاطر این پست تشکر کرده اند maleki (شنبه 23 اردیبهشت 1391, 6:36 pm), atabaki (يکشنبه 24 اردیبهشت 1391, 3:33 am), golbarg (جمعه 19 آبان 1391, 6:29 pm), farzam (يکشنبه 13 اسفند 1391, 6:34 am) |
چه کسي حاضر است ؟ |
كاربران آنلاين: bing [bot] |
|
شما نمي توانيد مبحث جديدي در اين انجمن ايجاد کنيد شما نمي توانيد به مباحث در اين انجمن پاسخ دهيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن ويرايش کنيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن حذف کنيد
|
|