شرح فراق شهید حیدر غریبی

atabaki · **تاريخ عضويت:**چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am

شناسنامه شهید حیدر غریبی

نام و نام خانوادگی : حیدر غریبی

نام پدر: علی اصغر

تاریخ تولد: 1331/2/20

محل تولد : میلاجرد

عضویت : بسیجی

محل شهادت : گیلان غرب

تاریخ شهادت : 1359/9/4

محل دفن : میلاجرد

atabaki · **تاريخ عضويت:**چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am

فرازهایی از زندگانی شهید حیدر غریبی

شهید حیدر غریبی در تاریخ 20/2/1331 شهر میلاجرد در استان مرکزی در خانواده ای مذهبی و متدین چشم به جهان گشود. شهید حیدر غریبی تحصیلات را تا پایان مقطع ابتدایی در زادگاهش به پایان رساند و پس از آن یار و یاور پدر در کار کشاورزی شد هنوز از مهر و محبت پدر سیراب نشده بود که در دوران نوجوانی پدر خود را از دست داد و مسئولیت امور زندگی بردوش او و برادرانش افتاد .همواره در دوران نو جوانی در فعالیت هایی که در اوایل انقلاب برگزار می شد نقش اساسی برعهده می گرفت و در شعار نویسی های زمان شاه و چاپ اعلامیه در مساجد به همراهان و روحانیون کمک می کرد شهید با تمام این مسئولیت ها در سال 1354 ازدواج می کند و خانواده ای مستقل تشکیل می دهدو همواره یارو یاور مادر خویش نیز می باشد.

ایشان دارای اخلاقی بسیار نیکو با خانواده و اطرافیان می باشند به طوری که مادر ایشان می گویند حیدر هیچگاه هیچ کس را از خود آزرده نکرد.

همزمان با شروع جنگ تحمیلی در تاریخ 27/7/59 در حالی که فرزند سومش تازه دو ماهه بود به ندای امام خمینی(ره) لبیک می گوید و با رها کردن مال و زن و فرزندانش به جبهه حق علیه باطل می شتابد و به نبرد با صدامیان کافر می پردازد شهید همواره از برادران خود می خواهد که امام را تنها نگذارند و او را یاری کنند به همین دلیل برادر کوچکتر ایشان به توصیه او عازم جبهه می شود و به فیض عظیم شهادت نائل می شود.

شهید حیدر غریبی در تاریخ 4/9/1359 در منطقه گیلان غرب پس از 37 روز خدمت با مسئولیت تک تیر انداز در این منطقه به درجه ی رفیع شهادت نائل می شوند.

atabaki · **تاريخ عضويت:**چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am

زندگی نامه شهید حیدر غریبی

آندم كه گاهنامه تاريخ سال 1340 را رقم نمود مردي از سلاله عشق و ايثار در دياري از تبار شيران پيكار ميلاجرد پر افتخار ديده به عرصه هستي گشود و غبار عدم از چهره تابان زدود.

نامش را به عشق مولايش علي بن ابيطالب(ع) حيدر نهادند. شهيد مردي وارسته و پرشور و از باده وصل الهي مخمور ربود. همواره در دوره درخشان انقلاب در عرصه هاي سياسي و اجتماعي نقش فعالي در پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني(ره) داشت و دوستان و ياران خويش را به شركت در فعاليت ها دعوت مينمود و چندين بار نيز در درگيري هاي انقلاب طعم زخم چشيد و هرگز نرنجيد.

در آغاز جنگ تحميلي عليه ميهن عزيزمان تاب نياورد و دل در كف نهاد و از شاخه اصل به شاخه وصل پريد و رندانه و مردانه به ستيز كفر خروشيد و در تاريخ 25 مهر ماه 1359 در منطقه سر پل ذهاب جان از باده وصل سيراب و دل در حريم آفتاب نمود و شهد وصال سركشيد و به شاخه سدره پريد و كاروان همرزمان را رها نمود و پيكر به خون غلطيده اش راه وطن گرفت و بر دوش همشهريانش تشييع و به مقام شهادت جلوس يافت و افتخار اولين شهيد ميلاجرد را بر تارك خويش نقش نمود.

آوازه تو به هر سرايي پيداست *** كاشانه عشق تو پر از شور و نواست

از هجر تو چشم آريانا خونين *** اندر دلش از فراق صدها غوغاست

گويد به زبان الكن و قاصر خويش *** از خون تو نخل عاشقي پا برجاست

مام توبه صبر و استقامت اكنون *** در شهر سرآمد همه مادرهاست

atabaki · **تاريخ عضويت:**چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am

مادر شیرت را حلالم کن

در ايام شكل گيري نهضت انقلاب و در مقام لبيك به نداي معشوق خويش يعني امام المسلمين خميني عالي مقام (ره) همنوا با مردم انقلابي و در صفوف متحد آنان بر عليه طاغوت مستبد زمان به تظاهرات مي پرداخت. بخاطر همين هر روز خدا مسافت قريب به صد كيلو متر ما بين ميلاجرد با اراك را طي مي كرد و چون قطره اي به درياي پرخروش مردمي مي پيوست. در هر برگشتي زخم و كبودي ضربه اي را بر بدن او مشاهده مي كرديم. روزي در خطاب به او گفتم : فرزندم به فضل خدا عن قريب صاحب اولاد خواهي شد. بزرگي كن و مقداري از وقت خويش را صرف خانواده و زندگي كن. گفت : مادرم بيش از اين خود را نگران بچه مكن. ميتواني در غياب من بچه را به مسجد بسپاري ذات مقدس خدا كسي را مامور مراقبت از او خواهد كرد.

* قبل از هر عزيمت به جبهه ذكر بسم الله را بر زبان جاري مي ساخت و با شور و عشق لباس رزم را بر تن مي كرد و اين جمله را به اهل بيت يادآور مي شد: اين لباس شهادت من است و به دست مبارك حضرت فاطمه الزهرا (س) از تن من بيرون خواهد شد. نكته جالب اينكه بند پوتين هاي خود را به هم گره زده ، به گردن مي انداخت و در همين حالت دستان خود را بر روي زمين مي گذاشت از من طلب حلاليت مي كرد. در آخرين اعزام اين اشعار او گوش جان را نوازش مي داد:

التوبه توبه «توبه توبه» اولدوم پشيمان «پشيمان و نادم شده ام » غيرتله عباس «عباس كان غيرت و وفاست»حلال اله آنا «مادر مرا حلال كن» من گديرم «من راهي ام» سوتي حلال اله منه«شيرت را به من حلال گردان»سنه آلاها تاپشوردوم «اي مادر تو را به خدا سپردم» اوشاقلاره سنه تاپشوردوم «فرزندانم را من به تو سپردم»

مادر شهید حیدر غریبی

شعر شهيد حيدر غريبي

مادرا بهر عيال و خانمانم يار باش *** خانه ام را روشني ده شمع شام تار باش

مي كند رخت شهادت از تنم دخت نبي *** شاكر اين نعمت از جان و دل غمبار باش

همچو زينب كن پرستاري ز طفلان يتيم *** بر يتيمان غمگسار و مونس و تيمار باش

جام نوشين بقا لا جرعه سر خواهم كشيد *** شادماني كن هنياً گو و شب بيدار باش

مينمايم در ره دين جان شيرينم فدا *** حافظ اين سيره رندانه و ايثار باش

*در شبي كه به كوي حبيب غزل سرخ شهادت را سرود قبل از اينكه موضوع به اطلاع ما برسد خواب عجيبي فكرم را معطوف خود ساخت. فضاي حياط خانه مان انباشته از جمعيت عزا دار حسيني بود كه به سر و سينه خود مي زدند. در آن حال خوش، طرفه دسته گل زيبايي بود كه به دست امام خميني(ره) تقديم من گشت. صبح همان شب خوابم به خبر شهادت فرزند تعبير گشت.

مادر شهید حیدر غریبی

atabaki · **تاريخ عضويت:**چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am

من براي اين رژيم طاغوت خدمت نخواهم كرد

راوی :عزیز الله عزیزی

قبل از پيروزي انقلاب عزيز اسلامي با تحمل مشقت و رنج فراوان خويش را به شهرستان تهران مي رساند و اطلاعيه هاي امام (ره) را تهيه و در بين جمعیت تظاهر كننده توزيع مي كرد. در اوج حكومت خفقان و استبداد شاهنشاهي ، رژيم او را با توسل به اجبار راهي خدمت وظيفه نمود. در پادگان آموزشي كرمان در مقابل تيمسار علي اصغر مومني فرمانده تيپ 05 بدون رعايت ملاحظات نظامي فرياد زد : من براي اين رژيم طاغوت خدمت نخواهم كرد. هميشه بر اين نكته تاكيد داشتند كه من بايد جانم را فداي امام نمايم. همين دلدادگي و ارادت از سر صدق او باعث شد به عنوان اولين رزمنده از شهر ميلاجرد عازم جبهه هاي حق عليه باطل گردد.

atabaki · **تاريخ عضويت:**چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am

زندگینامه شهید حیدر غریبی

شهید حیدر غریبی در تاریخ 20/2/1331 شهر میلاجرد در استان مرکزی در خانواده ای مذهبی و متدین چشم به جهان گشود. شهید حیدر غریبی تحصیلات را تا پایان مقطع ابتدایی در زادگاهش به پایان رساند و پس از آن یار و یاور پدر در کار کشاورزی شد هنوز از مهر و محبت پدر سیراب نشده بود که در دوران نوجوانی پدر خود را از دست داد و مسئولیت امور زندگی بردوش او و برادرانش افتاد .همواره در دوران نو جوانی در فعالیت هایی که در اوایل انقلاب برگزار می شد نقش اساسی برعهده می گرفت و در شعار نویسی های زمان شاه و چاپ اعلامیه در مساجد به همراهان و روحانیون کمک می کرد شهید با تمام این مسئولیت ها در سال 1354 ازدواج می کند و خانواده ای مستقل تشکیل می دهدو همواره یارو یاور مدر خویش نیز می باشد.

ایشان دارای اخلاقی بسیار نیکو با خانواده و اطرافیان می باشند به طوری که مادر ایشان می گویند حیدر هیچگاه هیچ کس را از خود آزرده نکرد.

همزمان با شروع جنگ تحمیلی در تاریخ 27/7/59 در حالی که فرزند سومش تازه دو ماهه بود به ندای امام خمینی(ره) لبیک می گوید و با رها کردن مال و زن و فرزندانش به جبهه حق علیه باطل می شتابد و به نبرد با صدامیان کافر می پردازد شهید همواره از برادران خود می خواهد که امام را تنها نگذارند و او را یاری کنند به همین دلیل برادر کوچکتر ایشان (شهید ابوالفضل غریبی ) به توصیه او عازم جبهه می شود و به فیض عظمی شهادت نائل می شود.

شهید حیدر غریبی در تاریخ 4/9/1359 در منطقه گیلان غرب پس از 37 روز خدمت با مسئولیت تک تیر انداز در این منطقه به درجه ی رفیع شهادت نائل می شوند.وعنوان پر افتخار اولین شهید میلاجرد را به خود اختصاص دادند.