«دوستان تأكيد بر نيامدنم مكنيد "دل درد" نبايد مرا از شهادت باز دارد»
راوی محرمعلی اتابکی
شهید غلامرضا جلولی در مرحله اول عمليات بيت المقدس درد عجيبي بر دل شهيد سنگيني مي كرد و او را چون طوماري درهم مي پيچيد. همه شواهد حكايت از حمله اي وسيع و دامنه دار داشت. اصرارمان براي انصراف از مشاركت در عمليات و استراحت ثمربخش نبود. هرگاه اين بخش از كلام او در فضاي ذهنم طنين انداز مي شود بغض غريبي گلويمرا مي فشارد:«دوستان تأكيد بر نيامدنم مكنيد درد دل نبايد مرا از شهادت باز دارد». به هر حال معجون آب گرم با نبات مقداري از شدت درد او را تسكين داد. هنگام نبرد فرا رسيد. با نداي الله اكبر لشكريان اسلام چون سيلي خروشان از بلنداي خاك ريز بسوي كفار بعثي فرود آمدند. به ناگاه فرياد «يا حسين» شهيد كه در چند متري من پيش مي رفت مرا متوجه خود ساخت.«اتابكي (راوي)مرا درياب». آخرين واژه هايي بود كه از زبان دنيوي او به گوش رسيد.
شهيد غلامرضا جلولي
مبارك باد جنات برينت *** هزاران مرحبا و آفرينت
به بانگ يا حسينت جان سپردي*** خوشا بر آن نواي دلنشينت
دم آخر مرا در ياب گفتي*** شنيدم ناله هاي واپسينت
چو با درد دلت هم ناله گشتم*** كشيدم آه سرد آتشينت
همي گفتي كه بايد جان سپارم*** فداي جسم پاك نازنينت
چو موسي در مصاف دشمن دين*** برون كردي تو سحر از آستينت
سراي جنت عدنت مبارك *** حسين فاطمه باشد قرينت