یاد حکایت شیخ شرزین نوشته بهرام بیضایی افتادم. شیخ شرزین کتابی نوشته بود که به پادشاه هدیه داد. پادشاه گفت این کتاب از تو نیست. گفت نوشته خودمه. از پادشاه اصرار و از شیخ انکار. شاه دستور داد تا دندان های شیخ را بکشند تا اعتراف کند. زمان اجرای حکم شیخ گفت این کتاب از ... |