حدود آزادی
باری قدر متیقن آن است که: آزادی هرکس، به مرز آزادی (خود و دیگران) محدود است کس نمی تواند به بهانه آزادی حریم آزادی دیگران را بشکند; زیرا به همان علت و دلیل که او آزاد است دیگری نیز از حق آزادی برخوردار است و به تعبیر نغز منتسکیو: «حد اعلای آزادی آنجاست که آزادی به حد اعلا نرسد .» «ایحسب الانسان ان یترک سدی » . (قیامت: 36)
قاعده لاضرر که برآمده از سنت رسول گرامی و شامل ترین قواعد حقوقی اسلامی است و همچنین قاعده سلطنت و فحوای آن مؤید این مدعا است . همچنین کسی نمی تواند به استناد آزادی، سبب سلب آزادی از خود شود، انسان تکوینا بر آزاد بودن مفطور و تشریعا بر آزاده زیستن مجبور است، هرآنکه خود را از موهبت آزادی بی نصیب سازد از آدمیت خویش روی برتافته است . (رشاد، 1379: 129)
صاحبنظران براین باورند که آزادی بی حد و حصر به افسانه شبیه است تا واقعیت اما شمار زیادی در عمل، به ویژه در بستر زندگی اجتماعی، خواهان آزادی مطلقند . شهید مطهری از جمله اندیشمندانی است که تنها آزادی محدود و مشروط را ارج می نهد و معتقد است که آزادی مطلق نه دست یافتنی است و نه مطلوب . ایشان برای اثبات ادعای خود این گونه استدلال کرده است: «بشر به حکم این که در سرنوشت خود دو قطبی آفریده شده; یعنی موجودی متضاد است، و به تعبیر قرآن، مرکب از عقل و نفس یا جان - جای علوی - و تن است، محال است بتواند در هر دو قسمت وجودی خود از بی نهایت درجه آزادی برخوردار باشد رهایی هریک از قسمت عالی و ساحل وجود انسان، مساوی با محدود شدن قسمت دیگراست .» (دژاکام، 1377: 47)
آزادی و مساوات دو ارزش انسانی است که با یکدیگر متعارض می باشند; یعنی اگر افراد آزاد باشند مساوات از بین می رود، و اگر بخواهد مساوات کامل برقرار بشود ناچار باید آزادی ها را محدود کرد ... آزادی به فرد تعلق دارد و مساوات به جامعه (مطهری، 1373 ج: 266 - 267) به اعتقاد شهید مطهری، آزادی هر فردی مطلقا محترم است و باید محفوظ بماند، مگر آنجا که مراحم آزادی دیگران باشد، به عبارت دیگر آزادی را جز آزادی نمی تواند محدود کند . «بسیار اشتباه است اگر خیال کنیم معنی اینکه «انسان آزاد آفریده شده است » این است که به او میل و خواست و اراده داده شده است و این میل باید محترم شناخته شود مگر آنجا که با میل ها و خواست های دیگران مواجه و معارض شود و آزادی میل های دیگران را به خطر اندازد .
ما ثابت می کنیم که علاوه بر آزادی ها و حقوق دیگران مصالح عالیه خود فرد نیز می تواند آزادی او را محدود کند . بزرگ ترین تیشه ای که به ریشه اخلاق زده شده، به نام آزادی و از راه همین تفسیر غلطی است که از آزادی شده است .» (مطهری، 1379 ب: 644 - 644)
بنابراین از نظر شهید مطهری، انسان در عین حال که از موهبتی الهی به نام آزادی برخوردار است ولی در بعضی از امور این آزادی محدود و نسبی می شود «بدیهی است که انسان در عین آزادی برای ساختن اندام های روانی خویش و تبدیل محیط طبیعی به صورت مطلوب خود و ساختن آینده خویش آنچنانکه خود می خواهد، محدودیت های فراوانی دارد و آزادی اش آزادی نسبی است; یعنی آزادی در داخل یک دایره محدود است » . (مطهری، 1372 ج: 289)
انواع آزادی
در آثار و نوشته های استاد، اقسام مختلف آزادی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است . ایشان گاهی آزادی را به معنوی و اجتماعی، و زمانی به فکری و عقیدتی، و گاه به آزادی انسانی و حیوانی تقسیم می کنند و آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند و در بعضی موارد نیز از آزادی فلسفی سخن به میان آورده و می گویند: «معمولا دو گونه آزادی بر انسان در نظر گرفته می شود: یکی آزادی به اصطلاح انسانی و دیگری آزادی حیوانی، یعنی آزادی شهوت، آزادی هوا و هوس ها ... کسانی که درباره آزادی بحث می کنند، منظورشان آزادی حیوانی نیست، بلکه آن واقعیت مقدس است، آزادی انسانی نام دارد .» (مطهری، 1370: 7)
و در جای دیگر می نویسد: «آزادی سه جهت پیدا می کند، آزادی از محکومیت طبیعت، آزادی از محکومیت انسان های دیگر، آزادی از محکومیت انگیزه های درونی خود» . (مطهری، 1373د: 233)
الف: آزادی فلسفی
منظور از آزادی فلسفی، در مقابل جبر می باشد و اینکه انسان موجودی مختار، آزاد و صاحب اراده است یا اینکه مجبور است و از خود اراده ای ندارد؟ این بحث، محل معرکه آراء متکلمان و فیلسوفان بوده است . اندیشمندان اسلامی در پاسخ به این پرسش بنیادین، سه رهیافت عمده داشتند: اشاعره بر این گمان بودند که انسان موجودی کاملا مجبور است و هیچ اراده ای از خود ندارد . در مقابل، معتزله، انسان را مختار محض می دانستند .
امامیه بر خلاف این دو مکتب که یکی به افراط گروید، و دیگری راه تفریط را انتخاب کرده است، با استفاده از تعالیم اهل بیت ( علیهم السلام)، طریق وسط را برگزیدند و انسان را مختار محض و نه مجبور مطلق، بلکه به تعبیر امام صادق علیه السلام «امر بین الامرین » می باشد .
در مغرب زمین هم مکاتب اومانیستی به خصوص اگزیستانسیالیستها به آزادی مطلق انسان گرایش پیدا کرده و سه نوع وابستگی آدمی را اسارت و سلب آزادی قلمداد کرده اند: «این مکتب معیار کمال انسانی و در واقع جوهر انسان و ارزش ارزش های انسان را آزادی می داند و معتقد است که انسان تنها موجودی است که در این عالم، آزاد آفریده شده است، یعنی محکوم هیچ جبر و هیچ ضرورت و هیچ تحمیلی نیست . (مطهری، 1373 الف: 330) این مکتب می گوید: «هر چیزی که بر ضد آزادی و منافی با آن باشد، انسان را از انسانیت خارج و او را بیگانه از انسانیت می کند . انسان بالذات آزاد آفریده شده است . ممکن است عواملی از جمله وابستگی ها و تعلق ها آزادی را از انسان بگیرند . اگر انسان خودش را به چیزی ببندد و به آن تعلق و وابستگی پیدا کند و بنده و تسلیم چیزی باشد، از نظر این مکتب از انسانیت خارج شده است ; زیرا آزادی از او گرفته شده است .» (همان: 334) و از دست دادن آزادی یعنی خروج از انسانیت .
از نظر شهید مطهری، در این مکتبها شخصیت انسانی را مساوی می دانند . با تمرد و عصیان و آزادی از هر چه رنگ تعلق پذیرد بلا استثناء، و هر تقید وانقیاد و تسلیمی را بر ضد شخصیت واقعی انسان و موجب بیگانه شدن او با «خود» می شمارند . ایشان در ادامه می نویسد: عرفان که به آزادی از هر چه رنگ تعلق پذیرد دعوت می کند، استثنایی هم در کنارش قرار می دهد . حافظ می گوید:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به ماه رخساری
که خاطر از همه غمها به مهر او شاد است
از نظر عرفان از هر دو جهان باید آزاد بود اما بندگی عشق را باید گردن نهاد; لوح دل از هر رقم باید خالی باشد جز رقم زلف امت یار ; تعلق خاطر به هیچ چیز نباید داشت جز به ماه رخساری که با مهر او هیچ غمی اثر ندارد، یعنی خدا .
از نظر فلسفه های به اصطلاح اومانیستی وانسانی، آزادی عرفانی دردی از بشر را دوا نمی کند ; زیرا آزادی نسبی است ، آزادی از هر چیزی برای یک چیز است . اسارت بالاخره اسارت است و وابستگی است، عامل آن هر چه می باشد . (مطهری، 1378الف: 298 - 299)
ایشان در نقد سخن اگزیستانسیالیستها می نویسد: «تعلق یک موجود به غایت و کمال نهایی خودش، برخلاف نظر آقای سارتر، «از خود بیگانه شدن » نیست، بیشتر در خود فرورفتن است ; یعنی بیشتر «خود، خودشدن » است . آزادی اگر به این مرحله برسد که انسان حتی از غایت و کمال خودش آزاد باشد ; یعنی حتی از خودش آزاد باشد، این نوع آزادی از خود بیگانگی می آورد، این نوع آزادی است که بر ضد کمال انسانی است . آزادی اگر بخواهد شامل کمال موجود هم باشد، یعنی شامل چیزی که مرحله تکاملی آن موجود است به این معنا که من حتی از مرحله تکاملی خودم آزاد هستم، مفهومش این است که من از «خود» کاملترم و «خود» ناقص تر من از «خود» کاملتر من ، آزاد است . این آزادی بیشتر انسان را از خودش دور می کند تا این وابستگی . در این مکتب میان وابستگی به غیر و بیگانه، با وابستگی به خود یعنی وابستگی به چیزی که مرحله کمال خود است تفکیک نشده است .» (مطهری، 1373الف: 340)
اشکال دومی که استاد بر این مکاتب وارد می کند این است که اینها بین هدف و وسیله خلط کرده اند «آقایان گزیستانسیالیست بین هدف و وسیله اشتباه کرده اند . آزادی برای انسان کمال است ولی آزادی «کمال وسیله ای » است نه «کمال هدفی » ; هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد، چون آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند وحتی به تعبیر دقیق تر خودش باید خودش را انتخاب کند .» (همان: 346)
اشکال دیگری که استاد ذکر می کنند این است که: آزادی که آنها می گویند اساسا مفهوم ندارد و صددرصد غلط است ; زیرا برابر با آزادی است که اشاعره می گفتند و می خواستند ثابت کنند اراده انسان کاملا آزاد و بی ارتباط به همه چیز است ... حداکثر معنای این حرف این است که هیچ عاملی مقصر بدبختی من نیست، من اگر بدبخت شدم خودم مقصر هستم . ولی آیا معنای این، مسئولیتت در برابر دیگران هم هست که بگویم من در انتخاب خود مسئولم چیزی را انتخاب کنم که به نفع دیگران هم باشد؟» (مطهری، 1377: 120 - 121)
از این رو لازمه این فلسفه، هرج مرج (آنارشیسم) اخلاقی، بی تعهدی و نفی هر گونه مسئولیت است . (مطهری، 1378الف: 303)
ب: آزادی فکری
یکی دیگر از انواع آزادی که شهید مطهری در برخی آثارش به آن می پردازند، آزادی فکر و اندیشه می باشد . که در این بخش از مقاله ، جوانب مختلف دیدگاه استاد را بیان می کنیم .
1 . آزادی فکری، مایه پیشرفت و رشد اسلام، و محدودیت یا عدم آن، باعث شکست اسلام است ; استاد در این باره می فرماید: «اتفاقا تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری - ولو از روی سوء نیت - برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است . اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند وما هم در مقابل، آراء و نظریات خودمان را مطرح کنیم، در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد می کند .» (مطهری، 1370الف: 63) ونیز می فرماید: «اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم .» (همان: 64)
2 . باید بحث های فکری و علمی، آشکار او به صورت منطقی انجام گیرد و از نفاق کاری و پنهان عمل کردن پرهیز شود «این که فردی پنهانی به صورت اغواء تو اغفال بخواهد دانشجویان ساده و کم مطالعه را تحت تاثیر قرار دهد و بر ایشان تبلیغ کند، این قابل قبول نیست .» (همان) پس بین آزادی فکری و آزادی در اغفال انسانها فرق است .
3 . وجه امتیاز اسلام با مذاهب دیگر، مخصوصا مسیحیت همین است ; از نظر اسلام اصول عقاید، جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری جایز نیست، اما اصول دین مسیحی، ماورای عقل و فکر شناخته شده است . (همان: 94 - 95)
4 . آزادی فکری از نظر استاد، به طور مطلق و بدون هیچ محدودیتی صحیح و مایه رشد آدمیان معرفی شده است ; زیرا، اولا آزادی در اندیشه ناشی از استعداد انسانی بشر است و پیشرفت و تکامل بشر در گروه این آزادی است . پس این استعداد بشری باید آزاد باشد تا پرورش یابد و انسان را به کمال نهایی برساند . (همان: 7)
ثانیا «علم چیزی است که بر اساس منطق پیش می رود ; در نتیجه، انسان باید در علم آزاد باشد» (مطهری، 1376: 224)
ثالثا «تفکر قوه ای است در انسان، ناشی از عقل داشتن ; انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است، قدرت دارد در مسائل تفکر کند به واسطه تفکری که درمسائل می کند، حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است کشف می کند ; حالا هر نوع تفکری باشد، تفکر به اصطلاح استدلالی و استنتاجی و عقلی باشد یا تفکر تجربی .» مطهری، 1364: 92 - 93) پس کشف حقایق دلیل دیگری است بر مطلق نهادن آزادی فکری .
5 . اجتهاد نوعی حریت و آزادی است . البته منظور از حریت این نیست که مجتهدان خود را محدود و مقید به آنچه از ناحیه کتاب و سنت رسیده نمی دانند و از تقید به حدود کتاب و سنت آزادند . همچنانکه تفکر معتزله بر آن است . (نقل از: خسروپناه، 1380: 172 - 173)
ج: آزادی بیان
رای به آزادی فکر بدون رای به آزادی بیان، سخنی ناصواب و ناپخته است . به همین جهت استاد مطهری پس از تبیین آزادی فکر به تبیین آزادی بیان و مطبوعات پرداخته و به اجمال حدود آن را مشخص کرده است .
«این مساله آزادی فکر به مساله آزادی بیان نیز می انجامد . برای تداوم انقلاب اسلامی، هر کس باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و اتفاقا تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از آزادی فکری - و لو از روی سوء نیت - برخوردار بوده، در نهایت به سود اسلام تمام شده است . اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آراء، ونظریات پدید آید که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف خود را طرح کنند، ما هم بتوانیم حرف خود را مطرح کنیم . تنها در چنین زمینه سالمی است که اسلام رشد می کند . من مکرر گفته ام که هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی می کنند، مقاله می نویسند، نه تنها متاثر نمی شوم که خوشحال هم می شوم ; زیرا کار اینها باعث می شود چهره اسلام بیشتر نمایان شود . در سال های اخیر، کسروی، توده ای ها، و ... علیه اسلام و واقعا به طور غیر مستقیم به اسلام خدمت کردند ; زیرا مسائلی که ساها در اثر عدم اعتراض و تشکیک در پرده ابهام قرار گرفته بود، دوباره مطرح شد و علما بهآشکار ساختن حقایق پرداختند . یک دین زنده هرگز از این حرف ها بیمی ندارد . آن وقت بیم است که حامیان دین آن قدر مرده باشند که عکس العمل نشان ندهند، همانطور که وقتی در اوایل مشروطیت به نظام جزایی اسلام حمله شد، یک نفر دفاع نکرد . به نظر من تنها راه درست برخورد با افکار مخالف همین است، و الا اگر بخواهیم جلوی تفکر و آزادی را بگیریم، جمهوری اسلامی را شکست داده ایم . البته باید توجه کرد برخورد آراء و عقاید، غیر اغوا واغفال است . اغفال یعنی کاری توام با دروغ و تبلیغات نادرست . بر همین مبناست که خرید و فروش کتب ضلال در اسلام تحریم شده است ; یعنی کتاب های ضد دین و ضد اسلام دو دسته اند: برخی بر یک منطقه و تفکر خود را عرضه می کنند که این جا محل آزادی است و مبارزه با اینها باید در قالب ارشاد و هدایت و عرضه منطق صحیح باشد . اما گاه مساله دروغ و اغفال در میان است، مثلا اگر کسی درباره رئیس حکومت دروغ هایی بنویسد آیا آزادی ایجاب می کند اجازه پخش آنها را بدهیم؟ یا اگر کسی آیه ای یا مطلب تاریخی را به صورت تحریف شده در کتابش آورد تا نتایج دلخواهش را بگیرد، آیا ممانعت از نشر این کتاب، ممانعت از آزادی بیان است؟ آزادی ابراز نظر و عقیده ; یعنی آنچه که کسی واقعا بدان معتقد است بگوید، نه اینکه به این نام دروغگویی کند و مثلا زیر پوشش اسلام، افکار مارکسیستی را نشات گرفته از اسلام قلمداد نماید بلکه استادی که واقعا خود، مارکسیست است باید بیاید، ما هم منطق خودمان را عرضه می کنیم و هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد . اما این که به نام آزادی بیان، افکار ضد دین را در پوشش اسلام، عرضه کنند ممنوع است . البته منحصر در کتب نیست، بلکه همان طور که کتب ضلال هست، نطق و خطاب و فیلم ضلال هم هست که همگی مانند غذای مسموم می باشند و مقیاس ضلالتش از اثر و نتیجه اش که عاید روح بشر می شود معلوم می شود و هم خود افراد موظفند غذای روح خود را کنترل کنند و هم مسؤولین اجتماع از آن نظر که مدیر و مسؤول جامعه اند وظیفه دارند مراقب اغذیه روحی اجتماع باشند .» (مطهری، 1370الف: 49 - 50)
بر این اساس، استاد مطهری از کسانی که به بهانه آزادی بیان و عقیده، به عقاید خرافی احترام می گذارند و لب به اعتراض نمی گشایند، انتقاد می کنند . به نظر ایشان در واقع این نوع حرکت، احترام به اسارت است نه احترام به آزادی . احترام به آزادی این است که با این عقاید که فکر نیست بلکه عقیده است یعنی صرفا تقلید و انعقاد است مبارزه شود . (رک: مطهری، 1370ب: 152)
د: آزادی اجتماعی
آزادی اجتماعی یعنی رهایی از قیود، محدودیت ها، اختناق ها، سخت گیریها و مانع ایجاد کردن هایی که افراد بشر خودشان برای خودشان به وجود می آوردند . (مطهری، 1380: 278) «باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانی در نیاورند که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استبعاد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند . این را می گویند آزادی اجتماعی » . (مطهری، 1372الف: 14)
ایشان، این نوع آزادی را یکی از اهداف انبیاء معرفی می کند: «یکی از مقاصد انبیاء بطور کلی و بطور قطع این است که آزادی اجتماعی را تامین کنند و با انواع بندگی ها و بردگی های اجتماعی و سلب آزادیهایی که در اجتماع هست مبارزه کنند .»
در ادامه می نویسد: دنیای امروز هم آزادی اجتماعی را یکی ازمقدمات خودش می شمارد . اگر مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر را خوانده باشید این را می فهمید در آنجا می گوید عله العلل تمام جنگ ها، خونریزی ها و بدبختی ها که در دنیا وجود دارد این است که افراد بشربه آزادی دیگران احترام نمی گذارند . (همان: 18)
ه: آزادی معنوی
نوع دیگر آزادی، آزادی معنوی است . شهید مطهری این نوع آزادی را از مقدس ترین آزادی ها و بزرگترین برنامه انبیاء معرفی می کند . «تفاوتی که میان مکتب انبیاء و مکتب های بشری هست در این است که پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند، و آزادی معنوی است که بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد . تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست و این است درد جامعه بشری که بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی راتامین کند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود ; یعنی نمی تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیاء، دین، ایمان و کتاب های آسمانی نمی توان تامین کرد .» (همان: 19)
ایشان در جای دیگر، آزادی معنوی و آزادی اجتماعی را وابسته به هم و توام با یکدیگر می داند که اگر هر دو قسمش در جامعه بشری تحقق پیدا نکند، آزادی به معنی واقعی در جامعه بشر هرگز وجود پیدا نمی کند و آزادی معنوی را چنین تعریف می کنند: «آزادی معنوی یعنی اینکه انسان در درون خودش موجودی آزاد باشد .» (مطهری، 1380: 274)
آزادی همیشه دو طرف می خواهد به طوری که چیزی از قید چیز دیگر آزاد باشد . در آزادی معنوی، انسان از چه می خواهد آزاد باشد؟ جواب این است که آزادی معنوی بر خلاف آزادی اجتماعی، آزادی انسان، خودش از خودش است . آزادی اجتماعی آزادی انسان است از قید و اسارت افراد دیگر . ولی آزادی معنوی نوع خاصی از آزادی است و در واقع آزادی انسان است از قید و اسارت خودش . «اصلا تزکیه نفس یعنی آزادی معنوی: قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها، (شمس: 9 و10) بزرگترین خسران عصر ما این است که همه اش می گویند آزادی، اما جز از آزادی اجتماعی سخن نمی گویند . از آزادی معنوی دیگر حرف نمی زنند و به همین دلیل به آزادی اجتماعی هم نمی رسند .» (مطهری، 1372الف: 32و51)
استاد مطهری، سر موفقیت انبیاء در دعوتشان را همین آزادی معنوی ذکر می کنند . «سر اینکه انبیاء در برنامه عدالت و آزادیشان موفق شدند - یعنی توانستند انسان هایی تحویل بدهند که واقعا و به مفهوم واقعی آزادیخواه باشند، انسان هایی که قدرت را به دست بیاورند و سوء استفاده نکنند - این بود که اول برای آزادی معنوی کوشش می کردند ; بشر را از شهوات خودش، از خرافاتش، از تعصب و تحجرش، از وابستگی های پست و دنی واز تعلقات حیوانی اش آزاد می کردند ; آنگاه چنین بشری شایستگی آزادی اجتماعی پیدا می کند . اما بشری که روز به روز در فساد غرق می شود محال و ممتنع است که به آزادی اجتماعی برسد .» (مطهری ، 1380: 278)