مشاهده پست هاي بدون جواب | نمايش مبحث هاي فعال
|
صفحه 1 از 1
|
[ 1 پست ] |
|
نويسنده |
پيغام |
farimah10
|
موضوع پست: داستان ارسال شده در: شنبه 3 مرداد 1394, 11:20 am |
|
تاريخ عضويت:پنج شنبه 25 تیر 1394, 1:57 pm پست ها : 5 پست
تشکر کرده اید: 0 مرتبه
تشکر شده: 14 مرتبه در 5 پست ها
محل تولد: -
|
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید. قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟ گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟ دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری, شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟ پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟ تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود. اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!!
در کل 1 بار ویرایش شده. اخرین ویرایش توسط atabaki در يکشنبه 4 مرداد 1394, 4:58 am . |
دلیل ویرایش : حذف لینکهای تبلیغاتی |
|
|
بالا |
|
 |
کاربران زیر از شما کاربر محترم farimah10 به خاطر این پست تشکر کرده اند h.karami (شنبه 3 مرداد 1394, 1:07 pm), YOUSEF.ASHOURI (شنبه 3 مرداد 1394, 5:38 pm), atabaki (يکشنبه 4 مرداد 1394, 4:58 am) |
|
صفحه 1 از 1
|
[ 1 پست ] |
|
چه کسي حاضر است ؟ |
كاربران آنلاين: بدون كاربران آنلاين |
|
شما نمي توانيد مبحث جديدي در اين انجمن ايجاد کنيد شما نمي توانيد به مباحث در اين انجمن پاسخ دهيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن ويرايش کنيد شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن حذف کنيد
|
|