
راوی : قنبر عاشوری (برادر شهید )
در آخرين مرخصي كه خانواده طراوت و معنويت وجود با محبتش را درك مي كرد سفارشات حكيمانه و مواعظ پر نغزش همگي بر الهام غيبي شهادت و تجلي حقيقت وعده ديدار و عروج لاهوتي شهيد داشت. به وقت جدايي و ترك خانواده همگي حالتي شگفت از ادب ، ارادت و خاكساري او را در مواجهه با مادرمان نظاره گر بوديم.
تعلق عاطفي ام به برادر كه فرزند بزرگ خانواده بود تلخي جدايي را بر دلم مضاعف مي ساخت. همتم را به همراهي شهيد بسيج ساخته و از چشمانم ثبت تصاويري ماندگار را طلب كردم. هنوز هم نور و زيبايي عبارت «مشتاق شهادت» بر پشت لباس رزمش در واپسين لحظات هجران سرمه دان قوت بصر و بينايي بصيرت درونم به حساب مي آيد.
شعر شهيد ولي اله عاشوري
او داغ بر لذائذ دنيا نهاده بود *** لب بر شراب باده صهبا نهاده بود
هرگز طمع به لذت دنيا نمي نمود *** دل بر صفا و مروه و عقبي نهاده بود
بر جامه معطرش با خون سرخ خويش *** اين واژه منقش و زيبا نهاده بود
مشتاق شهد ساقي و شرب شهادتش *** داغي به قلب دشمن اعمي نهاده بود
لطف و صفا و پاكي و حجب و حياي او *** آتش به قلب خسته بابا نهاده بود