مرحوم حاج میرزا رجبعلی سلیمانی در سال 1285 هجری شمسی در یک خانواده مذهبی در میلاجرد چشم به جهان گشود در دوران کودکی در مکتب خانه های آن دوران شروع به آموختن قرآن می کند از همان دوران کودکی آثار نور الهی در وی پدیدار بود به طوری که جزو نوابغ آن دوران بود و با وجود اینکه سه یا چهار سال بیشتر به مکتب خانه نمی رود در مدت کوتاهی حافظ کل قرآن کریم می شود و بعد از آن شروع به تدریس در مکتب خانه های میلاجرد و روستاهای اطراف می کند . از افراد سرشناس و با سواد میلاجرد بود وشاگردان زیادی داشت که تحت نظرش به آموختن قرآن می پرداختند و غریب بر 1700 بار ختم قرآن داشتند و خداوند جذای این کارش را یک شهید و یک جانباز 60% به وی تقدیم کرد. ایشان تابستان کشاورزی و زمستان مکتب داری میکرد بیش از صد نفر شاگرد داشت میرزا رجب یکی از تعزیه خوانهای بنام آن زمان بود در کشیدن نقشه قالی تبحر عجیبی داشت ایشان طبع شعر خوبی هم داشت و شعرهای زیادی در مورد انقلاب و رهبران آن سروده است .دستخط میرزا مثال زدنی بود و سندهای زیادی با دستخط او به جا مانده است در دیداری که رهبر معظم انقلاب از ایشان داشتند از خط زیبای میرزا رجب بسیار تعریف و تمجید کردند.
پسرش" شهید احمد سلیمانی" در همان نوجوانی در حالی که 14 سال بیشتر نداشت دل از درس خواندن برداشت و جهاد در راه خدا را به آموختن علم و دانش ترجیح داد و بعد از حضور بیش از 2 سال در جبهه های حق علیه باطل در حالی که در مورخ 27/11/64 وصیت خود را نوشته بود فردای آن روز در 28 بهمن سال 64 در علمیات والفجر هشت و در منطقه فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش بعد از گذشت 12 سال، به آغوش وطن بازگشت و در قطعه 50 بهشت زهرای تهران آرام گرفت
پسر دیگرش حاج عبدالله نیز از جانبازان سرافراز دفاع مقدس است و 65% جانبازی دارد و یک پسر دیگرش علی هم جانباز بمبارن تهران و دیگر پسران هم در جبهه حضور مستمر داشتند .در مورد پسران شهید و جانبازش هم تنها یک جمله گفت "خدایا قبول کن" .
سید باقر سجادی که یک منبری واهل کارهای خیر بود آن زمان تنها کسی بود که جلوی درب حیاطش پرده نصب میکرد که نامحرمی اهل وعیالش را نبیند ایشان هر گاه میرفت سخنرانی در روستاهای اطراف می آمد و صدا میزد" آمیرزا رجب امشب من منزل نیستم برو منزل ما بخواب "
حاج نبی مالک روستای سولکلو برای آموزش دخترانش ایشان از ایشان کمک می گرفت. برای تست کربلایی صادق (مرد بی سواد ساروقی که با یک معجزه ای یک شبه حافظ کل قرآن شد) از ایشان کمک گرفتند.
در جمع خانواده بسیار مهربان بود اواخر عمر شریف بمدت 15 سال به صورت دوره ای مهمان پسرانش بود . عروسها می گویند یک بار نگفت برام فلان غذا را درست کنید و حتی یک بار در زندگی کسی دخالت نکرد
به حق الناس بسیار اهمیت می داد میگفت یک ریال بدهی و مال حرام در زندگی ندارم . همیشه قبل از اذان صبح خود را آماده عبادت می کرد و وضو می گرفت و بعد از نماز هم تا موقع طلوع قرآن تلاوت می کرد.
آدم مردم داری بود به صورتی که هرکدام از همسایه که در حال موت بود یا وصیتی داشت سراغ ایشان می آمد
هر جا اسم سید الشهدا را می شنید بی اختیار اشک می ریخت بدون اینکه روضه ای باشد.
ایشان یک روز صبح از خواب بیدار شد و گفت خوابی دیدم آماده باشید، بزرگی به دیدنم میاد و چند روز بعد حضرت آقا که اون موقع رئیس جمهور بود به دیدنش آمد.
از خصوصیات ایشان "زگهواره تا گور دانش بجوی بود" هر جمله ای که به گوشش میخورد ولی مفهوم آن را نمی دانست آنقدر پرس وجو میکرد تا یاد بگیرد یک بار نوه اش که دانشجو بود به آمیرزا گفت میخواهم قرآن را مثل شما خوب یاد بگیرم گفته بود شرط داره شما بمن انگلیسی یاد بده بنده هم چشم به شما قرآن یاد میدم
یکی از بیننده های پر و پا قرص برنامه های قرائتی بود چندین بار برایش نامه نوشت و ایراد تلفظ قرآنی گرفت در سردار آباد ،قاسم آباد ، گوگ تپه ، امام زاده عباس، سولکو و میلاجرد معلمی کرده بود .
از یک نفر تو میلاجرد خیلی ناراحت بود ، ظاهرا در جوانی ایشان بخاطر دفاع از دین کتک زده اما وقتی خبر فوت ایشان را شنید وضو گرفت ونماز وحشت خواند .در یک برههای دار قالی داشته و دهها نفر برایش قالی می بافتند که خیلی ازش دزدی میشه ولی میگه همه حلال کردم.
عاقبت این عالم فرزانه در سال 1382 در سن 97 سالگی وفات یافت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد .روحش شاد و یادش گرامی باد.